SEVENTEEN

2.8K 335 196
                                    

خمیازه کشید و با درد بدی تو گردنش چشماشو باز کرد و لب تابشو رو پاش دید و نشسته خوابش برده بود رو تخت و گردنشو مالید و آخ کشید.

با سر و صدایی از پایین پاهاشو از رو شلوار گشادش با خمیازه خاروند و با قیافه در هم رفته سمت پله ها رفت و با دیدن لیام تو اشپزخونه قبل اینکه کسی متوجهش بشه دوعید تو اتاقش و رفت زیره پتو.

بعد یکم دره اتاقش که باز شد پتورو تا روی سرش کشید و لیام با دیدن اون بچه گربه که از همینجا هم حدس میزد گونه هاش قرمزه خندید.

جلو تر رفت و رفت سمتش و زین قل خورد که با لیام فاصله پیدا کنه که برای چندمین بار از وقتی که اومده از تختش افتاد پایین و جیغ زد.

لیام بلند خندید و زین همونجوری که کف زمین بود و سرشو خم کرده بود تا لیامو نبینه با قیافه اخمو غر زد.

لیام بیشتر خندید و وقتی دید زین از اونور تخت نمیاد بالا گفت
ل- پیشی کوچولو قصد بالا اومدن رو تختو ندارن؟

جوابی نشنید و ادامه داد
ل- نمیخای حرف بزنی؟

ل- زینی؟ قهری؟

ل- خب من که دیشب حواسم نبود چی میگم

ل- زینی کوچولو ؟ با من حرف نمیزنی

میپرسید و هیچ جوابی نمیگرفت

نشست رو تخت و زین رفت عقب تر
ل- گربه کوچولو... بیا بالا

ل- بیا دیگه کیتن

ل- حداقل جوابمو بده

ل- وای زین نمیخام بخورمت که... جوابمو نمیدی؟

زین نوچی گفت و لپاشو باد کرد و دوباره غرغر کرد تو دلش

ل- بچه میگم جواب منو بده عع مگه باهات شوخی دارم یا حوصله ناز کشیدن

زین با این حرف لیام چشاشو ریز کرد و با یه حرکت پرید رو تخت و نشست رو شکم لیام و ناخوناشو کشید رو صورتش و لیام داد کشید.

دستای زینو بزور گرفت و جیغ زد
ل- چیکار میکنییییی

با چشمای گرد نگاش کرد و زین خواست دستاشو آزاد کنه ولی از دست دستای قویه مرد جلوش غیر ممکن بود.

برا لیام زبون در اورد و لیام خندید
ل- شیطون

ل - هنوز نمیخای حرف بزنی؟

زین نوچی گفت و لیام چشم غره رفت
ل- به تخسی تو تاحالا ندیدم

زین شونه بالا انداخت و لیام زد رو نوک دماغش
ل- اگه حرف بزنی پیشم جایزه داری

زین اول چشماش برق زد و دستاشو بهم مالید با ذوق ولی بعد خودشو جمع کرد و یکم رو شکم لیام تکون خورد و بازم نوچی گفت.

لیام با بدبختی گریه فیک کرد
ل- خب اصلا تقصیره من چیه عه

ز- دعوام کلدی
لبشو داد جلو و گفت

~Daddy's Kitten	✵Z.M✵ Where stories live. Discover now