Part THREE

4.7K 433 203
                                    


با شنیدن سر و صدا از تو حال به خودش کش و قوس داد و بخاطر ضربه های کمربند اروم زیر لب "هیس" کشید از درد...

از رو تخت بلند شد و عروسکشو گرفت و خواست بره بیرون که لیام زودتر اومد داخل اتاق:
ل-سلام کیتن

زین با ذوق سلام کرد و لیام لبخند زد و محکم لپشو بوسید که چشماش گرد شد
ل-اونجوری کنی چشماتو تا دو دیقه دیگه میخورمتا

زین با ذوق ریز ریز خندید
ز-بخور

لیام خندید و انداختتش رو تخت و صورت و گردنشو تند تند بوسید و محکم بغلش کرد جوری که انگار بچه گربش میخاست در بره.

زین جیغ زد با خنده
ز-د... ددی تموم شدم

لیام با خنده کشید عقب و دماغشو به نوک دماغ زین مالوند و زین با ذوق نگاش کرد
بعد طوری که یهو یادش اومده باشه پرسید:
ز-کیا اونجان

ل-هری و لویی کوچولو

زین چشاش گرد شد و یهو نشست:
ز-هری و لویی... اخجونننن
با جیغ گفت و رفت سمت در که لیام از پشت گرفتتش

ز-ددی ددی بزار برم... میخایم بازی کنیم... لوطفا

ل-صبر کن لیتل وان

گفت و نشست رو تخت و پسره پوست خوشگلشو نشوند رو پاش.
از کمد کنار تخت بات پلاگ گربه ای در اورد و گرفت سمت پسرک‌:
ل-اول پیشی میشی بعد میریم خب؟

زین لبشو داد جلو:
ز-مگه نیستم؟

لیام خندید و موهاشو بوسید:
ل-هستی لاو... میخام بیشتر بشی

زین سر تکون داد تند تند و داگ استایل شد... میخاست زودتر بره پیشه هری.

لیام پلاگو سمت دهن زین برد و خوب خیسش کرد...زبونشو چندبار کشید رو سوراخش و پلاگو اروم واردش کرد....

زین چشماشو بست و به ملافه چنگ زد... لیام یه اسلپ بهش زد و آخی گفت

ل-دمتو واسه ددی تکون بده قبل اینکه پاشی پیشی

ز-ددی...
زین با اعتراض گفت و یه اسلپ دیگه اون طرف باسنش فرود اومد و پوف کشید

ل-اعتراض نداریم... بدو

زین بزور کاریو که خواست انجام داد و وقتی لیام شونشو بوسید و لاوبایت گذاشت فهمید میتونه بلند شه و زود بلند شد و دوعید پیشه هری
ز-هری هری
با ذوق گفت و تو جاش پرید

لویی خندید و هریم با ذوق رفت سمت زین و بغلش کرد
زین دستشو کشید
ز-بیا بریم تو اتاق من... بیا بیا

لیام اومد پیششون:
لی-زینی... اروم باش... اذیت نکن کسیو

زین اخم کرد و دست به سینه شد:
ز-من اذیت نکردم

لی-سلامتو موش خورد؟
با اشاره به لویی رو به زین گفت

زین هینی کشید و سر تکون داد و رفت پیشه لویی :
ز-سلام

لویی لبخند زد و لپشو محکم کشید :
لو-سلام کیوتی

زین با ذوق از تعریف لویی نگاش کرد و دوست داشت بیشتر حرف بزنه... همیشه لویی بهش محبت می‌کرد و همینطور به نظره زین اون خوشگل ترین لبخندارو داشت...

ز-میتونم یکاری بکنم

لو خندید :
لو-چی بیب؟

زین زبونشو لوله کرد و لویی خندید و لپشو دوباره کشید:
لو-آخر تورو میخورم باشه؟

زین با ذوق خندید و دستشو کشید رو لپش:
ز-ولی ددی منو تموم کرد

لویی خندید
لی-خب زین من و لویی حرف داریم درباره شرکت شما برین بازی کنین خب؟

زین سر تکون داد و دست هریو که تا اون موقع با عروسک زین داشت حرف می‌زدو کشید و برد سمت اتاقش...

هری به اتاق زین نگاه انداخت و همونجوری که چندتا از عروسکارو بر می‌داشت چشمش خورد به شیشه شیر زین و برش داشت

چند دیقه با دقت نگاش کرد
هز-واقعا تو از اینا شیر میخوری زینی؟

زی-اهوم.... بدتش به من

از دست هری قاپید و هری با قیافه وتف و تعجب نگاش کرد
هز-هعی من که چیزی نگفتم
لبشو داد جلو و همونجور که زازا و زینا رو بغل کرده بود چرخید و پشت کرد به هری

هری کمدشو باز کرد که زین برگشت
ز-میشه انقد همه چیو دست نزنی؟
با جیغ گفت

هری با دلخوری نگاش کرد:
هز-پس چرا گفتی بازی کنیم

زی-تو که نمیای بازی

ه-خودت نمیای بازی

ز-خودت

ه-خودت

ز-خودت

ه-خودت

ز-خودت

ه-واییییییی....تمومش کن گربه وحشی

زین چشماش ریز شد و تو یه حرکت پرید رو هری و رو شکمش نشست و شروع کرد به کشیدن ناخوناش رو دستاش....

~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~

ووت یادتون نره^^🍭

LOVE, ®🧡

~Daddy's Kitten	✵Z.M✵ Donde viven las historias. Descúbrelo ahora