Part NINETEEN

2.7K 292 219
                                    

ز- خسته شدم خسته شدم خسته شدم
زین رو تختش با درساش مشغول بود و مدام غر میزد

حس می‌کرد مغزش پر شده و هرچی میخوند تا میرفت تو مخش از گوشش می‌ریخت بیرون.

پوف کشید و با غر پاهاشو تکون داد و وقتی کتابو ورق زد تا صفحه های باقی مونده رو ببینه با حرص جیغ کشید.
ز-من دیگه کوفت نمیخونم

با جیغ گفت و رفت تو اتاق لیام و با اخم درو باز کرد و دست به سینه شد

لیام اول تعجب کرد بعد سعی کرد جلو خندشو بعد دیدن اون یپشی تخس اخمو بگیره
ل-بیا اینجا کوچولو... چیشده؟

زین لبشو داد جلو
ز- خسته شدم ددی... خیلی زیاد

لیام خندید و زینو از رو تختش و از وسط کتاباش بلند کرد و تو بغلش گرفت و زین پاهاشو دورش حلقه کرد.
ل-خب بیبی همه رو با هم که نباید بخونی

ز-نوچ نمیخام هیچی بخونم اصلا

ل-درستو که باید بخونی ولی میخای واسه استراحت بریم بیرون ؟

زین با ذوق سر تکون داد
ز- کجا کجا

لیام خندید
ل-جاهای خوب

ز- بریم کلاب ؟
با ذوق گفت و منتظر موند

لیام اخم کرد
ل- قبلا راجبش حرف زدیم کیتن بد
گذاشتتش پایین

زین لبشو داد جلو و سرشو کج کرد
ز- لوطفا؟

ل-نوچ
لیام با جدیت و اخم گفت و زین پوف کشید

ز-قول بدم تکون نخورم از پیشت چی؟

لی- نه گفتم
با اخم گفت و زین پوف کشید و بعد یه فکری به سرش زد

ز-اگه بعدا به پین بزرگ برگشتیم یه حالی بدم چی؟

لیام یه ابروشو بالا داد و به بیبی شیطونش نگاه کرد  و زین اروم دستشو نوازش بار رو کمربند و شلوارش کشید و مچش تو دستای قوی و بزرگ ددیش اسیر شد

لیام سرشو برد جلو و دره گوشش گفت
ل- از این بازی ای که شروع کردی پشیمون میشی بیبی بویا وقتی برگشتیم

زین از اینکه لیام قبول کرد ذوق کرد و زبونشو کشید رو گردن لیام
ز- اصلا همونجا پشیمونم کن ددی

لیام همونجوری با لحن دارک دره گوشش گفت
ل- برو لباستو بپوش واگرنه قول نمیدم همینجا سخت بفاکت نده ددی

زین لبشو گاز گرفت و با ذوق سر تکون داد و دوعید تو اتاق و لباس پوشید و اومد بیرون و وقتی لیامم آماده شد رفت تو اتاق زین

ز-امادم ددی

لیام همونجوری که با استینش ور میرفت و درستش میکرد اخم کرد
ل- این چیه پوشیدی

زین اب دهن قورت داد
ز-چشه؟
با تعجب گفت

ل-شلوارت خیلی تنگه بیبی

زین رفت سمتش و بازوشو گرفت تو دستش
ز- ولی ددیم مواظبمه

لیام با همون اخم گره خورده بین ابروهاش که با اون لباس از همیشه هات تر کرده بودتش جواب داد
ل- کار نمیکنه... عوضش کن بیبی بوی

ز- نمخام...

لیام اخمش بیشتر شد
ل-میخای تنبیه شی؟

زین پوف کشید و رفت سمت کمدش و لیام کامل از ویو جلوش که زین سمت کمدش خم شده بود و باسنشو تو دیدش قرار داده بود لذت برد و لبشو خیس کرد.

رفت سمتش و زودتر دوتا لباس رو تخت براش گذاشت و رفت بیرون و زین براش زبون در اورد و با غر لباسارو پوشید.

~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~

بشوره ببره اسمات سممو😂😂😂💔

ووت یادتون نره کعععلکا^^🍭

LOVE, ®🧡

~Daddy's Kitten	✵Z.M✵ Where stories live. Discover now