Episode 08

1.1K 248 16
                                    

چند دقیقه ای از توقف ماشین گذشته بود و جین همینطور که هنوز ینگ خوابیده رو توی آغوشش نگه داشته بود، به شونه های پهن نامجون نگاه میکرد. اون حس تنهایی آشنایی که نامجون رو احاطه کرده بود دردناک به نظر میرسید و جین با اینکه توی اون قوطی آهنی متحرک نشسته بود، هنوزم میتونست احساسات بدی که هر لحظه تو وجود نامجون بیشتر میشدن رو به وضوح و با شدت حس کنه.

با بی میلی نگاهش رو از نامجون گرفت و سعی کرد ینگ رو طوری روی صندلی راحت ماشین بخوابونه که بیدار نشه. دقیقا وقتی میخواست دست آویزون شدش رو روی سینش بذاره، متوجه سرخی پررنگ روی دستش شد و صدای آروم و ناراحتی از ته گلوش بیرون اومد. به راحتی میتونست التهاب پوست لطیف ینگ رو از بین ببره ولی چون هیچ منبع آبی در دسترس نداشت باید منتظر میشد تا برگردن خونه و تا اون موقع، فعلا با بوسه ی آرومش سعی کرد درد احتمالی پسربچه رو کمتر کنه.

بعد از اون نفس پر سروصدایی کشید و با کلافگی به دستگیره ی در خیره شد.

همیشه نامجون در رو براش باز میکرد پس هیچ ایده ای نداشت که چجوری باید در رو باز کنه تا بتونه از ماشین پیاده شه و کنار مرد مهربونش بایسته و آرومش کنه. یکم فکر کرد و در نهایت با دستش چندتا تقه ی آروم به شیشه زد بلکه مرد ناراحت متوجهش بشه و در رو براش باز کنه.

وقتی نامجون هیچ عکس العملی از خودش نشون نداد یکمی نا امید شد و اخماش رو توی هم کشید. نمیتونست از این بلندتر به شیشه بکوبه یا اسمش رو صدا بزنه، چون ینگ خوابیده بود و جین نمیخواست بیدارش کنه. نگاهش رو پایین کشید و سعی کرد به یاد بیاره نامجون چجوری از ماشین خارج میشد.

بعد از چند دقیقه ی پر تنش که با دستگیره ی در کلنجار رفت بلاخره موفق شد بازش کنه و از ماشین خارج شه. هوا خیلی سرد بود و اولین چیزی که بعد از برخورد هوای سرد به صورتش، توی ذهنش اومد باعث شد لباس گرم نامجون رو که روی صندلی ماشین قرار داشت با خودش بیرون بیاره و در ماشین رو به آرومی ببنده. وقتی باله داشت و آزادانه توی اعماق آبهای یخ زده شنا میکرد هیچوقت سرما رو حس نکرده بود ولی الان که توی خشکی قرار گرفته بود خیلی زود سردش میشد.

احتمال میداد نامجون هم که توی خشکی زندگی میکنه سرما رو به همین شدت حس کنه و احتیاج به یه منبع گرما داشته باشه، پس تنها منبع گرمایشی ای- لباس- که میشناخت رو همراه خودش برداشته بود تا به نامجون بدتش.

ماشین رو به سرعت دور زد و وقتی کنار نامجون رسید برای چند ثانیه به مردی که هنوز متوجهش نشده بود خیره شد. به آرومی دستش رو به بازوی نامجون کشید و باعث شد از حرکت ناگهانیش تکون آرومی بخوره.

نامجون تا اون لحظه متوجه اومدن جین نشده بود. نگاهش رو روی اجزای صورت پسر که نگران به نظر میرسید چرخوند و با حرکت دستهاش، نگاهش رو پایین تر کشوند.

EXOTIC ¦ S1Where stories live. Discover now