تهیونگ جلوی آلفا زانو زد رایحه جفتشون تو اتاق پیچیده بود و وضعیت و بد تر میکرد
صدایی از پشت در اومد: جونگ کوک من و مادرت میریم بیرون باشه؟
جونگ کوک از کار پدرش خیلی خوشحال بود گرچه خیلی هم براش مهم نبود با شنیدن صدای در رو به امگا گفت:دست به کار شو
تهیونگ با قلب مضطربش دست به شلوار جونگ کوک برد و بند هاش و باز کرد شلوارش رو زمین افتاد
تهیونگ لبش و گزید و دیکش و لمس کرد و آروم فشارش داد
جونگ کوک گفت:منتظرم نذار توله
تهیونگ شورتش و آروم پایین کشید و به دیک راستش نگاه کرد بدون اینکه به چشمای کوک نگاه کنه دیک و آروم تو دستش گرفت و رگ بزرگش و لیسید
آلفا:اهه
امگا بوسه خیسی رو دیکش گذاشت و سوراخ دیکش و لیس زد سر دیک آلفا رو تو دهنش برد و زبونش و روش کشید و مک محکمی زد
آلفا ناله های آرومی میکرد و امگا به خودش افتخار میکرد که باعث این حال الفاست
عضو بزرگ و بالاخره تو دهنش برد حلقه لباش و محکم کرد و سرش و تکون داد
آلفا موهاش و گرفت و گفت:اههه لعنت
امگا زبون بلندش و دور دیکش چرخوند آلفا سرش و به عقب پرت کرد و دیکش و بیشتر تو دهن امگا فشار داد تهیونگ پاهای آلفا رو چسبید و گذاشت دهنش و به فاک بده وقتی ضربه های آلفا سریعتر شد فهمید که نزدیکه وقتی کام آلفا تو دهنش پخش شد هومی کرد و چشماش و بست آلفا دیکش بیرون کشید و رو صورت امگا خم شد و دور لبش و با دست پاک کرد امگا با حس دستای گرم آلفا چشماش و باز کرد
جونگ کوک میتونست نیاز و تو چشماش ببینه اونم مثل خودش این سکس و میخواست
امگا از نگاه خیره آلفا معذب شد و لبش و گزید جونگ کوک زبونش و رو لبش کشید و بعد به دندون گرفت تهیونگ سعی کرد لبای آلفا رو ببوسه
زبون قوی جونگ کوک بدون مانعی وارد دهنش شد و همه جاش و لمس کرد تهیونگ دستش و دور گردن آلفا انداخت و همون طوری که دراز میکشید آلفا رو با خودش پایین کشید
جونگ کوک از لبای امگا جدا شد و بوسه سختی روی شاهرگش گذاشت
ته:اهههه آلفا
جونگ کوک خرناس آرومی با شنیدن ناله امگا کشید و پوست گردنش و گاز گرفت چندین بار این کار و تکرار کرد و چند جا رو کبود کرد
امگا حتی با کوچکترین لمس های آلفا احساس لذت میکرد جونگ کوک دستش و سینه هاش رسوند و اون ها رو چلوند
ته ساعد آلفا رو چنگ زد دوباره ناله کرد آلفا از روی امگا بلند شد و شلوارش رو در آورد و ته رو روی پاش نشوند گردنش و بوسید و دست به لباسش برد تا درش بیاره
تهیونگ به آلفا کمک کرد تا لباساش و در بیاره بعد دوباره لبش و لبای آلفا چسبوند باسنش و که روی دیک آلفا بود تکون داد و ناله هاش و شنید
آلفا رو خوابوند و روی دیکش نشست چرخید تا باسنش تو دید آلفا باشه بعد زانو های آلفا و گرفت و خودش و روی دیکش تکون داد
جونگ کوک که نمیتونست چشم برداره کمر ته رو گرفت و سرعتش و بیشتر کرد امگای هورنی روش
صبرش و هر لحظه کمتر میکرد با لحن دستوری گفت:خودت و بده بالا
تهیونگ باسنش و فاصله داد و جونگ کوک نیم خیز شد تا پیراهنش و دربیاره بعد بزاقشو و روی سوراخ توف کرد بعد انگشت هاشو روش کشید و اولی و وارد کرد
امگا ناله آرومی کرد جونگ کوک رو چهار دست و پا گذاشتش تا بتونه بهتر کارش و انجام بده
وقتی داشت با همون یه دونه انگشتش جا باز میکرد به جایی ضربه زد که ناله امگا بلند تر شد از فرصت استفاده کرد و انگشت دیگه ای وارد کرد و به همونجا ضربه زد
ته:ا.... آلفا محکمتر اههههه
جونگ کوک رو زانو هاش وایساد و انگشت هاشو در آورد:میخوام وارد شم خوب؟
امگا با سر تایید کرد میدونست دوباره قراره درد بکشه ولی دلش میخواست اون لذت دیوونه کننده رو حس کنه
جونگ کوک دیکش و تو سوراخش فرو کرد و با دست دیگش پوسیش و که تا حالا بهش بی توجهی کرده بود مالید امگا بالا تنش و رو زمین انداخت و با دستاش باسنش و چنگ زد:تندتر آلفا خواهش میکنمجونگ کوک که تا الان جلوی خودش و گرفته بود و ضربه محکمی زد که امگا رو مجبور به جیغ زدن کرد:همو... همونجا
جونگ کوک کمر ته رو گرفت و ضربه های محکمش و شروع کرد ته در حالی که ناله های بلندی میکرد دستش و به پوسیش رسوند و کلیتش و مالید:اهههههه الفاااا
جونگ کوک نفس محکمی کشید و به ضربه های سختش ادامه داد
امگا دیگه حتی نای ناله کردن هم نداشت فقط دستش و به پوسی و دیک خیسش میکشید و لب خشکش و با زبون تر میکرد
ته:اهههنن آلفا
جونگ کوک که میدونست ته چی میخواد گفت:بیا امگا برای آلفات بیا
امگا با ناله جیغ مانندی روی کف چوبی خالی شد
آلفا ضربه آخر و آروم زد و صبر کرد تا کامش تو بدن ته بریزه
وقتی دیکش خالی شد تازه فهمید چه جای سفتی سکس کردن حتما بدن امگاش درد میکنه
دیکش و بیرون کشید و امگا رو بغل کرد و روی تخت گذاشت
امگا با چشمای مستش آلفا رو تماشا میکرد
جونگ کوک با دیدن زانو های قرمزش اخم کرد و روشون و بوسید
تهیونگ سر آلفا رو گرفت و بالا کشیدش
لباش و بوسید و محکم بغلش کرد از بوسه شیرین جدا شد و گفت: هیچوقت ولم نکن آلفا من میخوام تا ابد مال تو باشم
جونگ کوک لبخندی زد و گفت:همچین نقشه ای هم نداشتم تولهوقتی که آفتاب داشت طلوع میکرد مردم قبیله ماه دیدن الفاشون به حالت گرگش داره به سمتشون میاد و پسری هم پشتش به خواب رفته
وقتی نگاه خیره مردم و دید غرشی کرد که همه یه قدم عقب رفتن
امگا که هنوز خواب بود حلقه دستش و دور گردن آلفا محکم کرد و گفت:چیزی نیست آلفا نگران نباشو دوباره به خواب رفت
خوب امیدوارم دوستش داشته باشید
منتظر نظرتون هستم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ دوستون دارم ♥️❤️❤️❤️❤️❤️
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Kookv after many years [ Completed ]
Hayran Kurguبعد از سالهای زیاد🍸 کاپل ها:کوکوی, یونمین،نامجین ژانر: تخیلی گرگینه ای اسمات امپرگ آلفای افسانه ای 370 ساله پس از سالهای طولانی جفت خود را میابد نمیدونم چند پارت طول میکشد اما تمام تلاشم را میکنم که از این داستان لذت ببرید وضعیت: فصل یک پایان یا...