Holldig

28 6 6
                                    

در اتاقم رو باز کردم مستقیم به سمت حمام رفتم تا دوش بگیرم

در سرویس بهداشتی اتاقمو باز کردم و به داخل رفتم...دستام رو به کانتر سنگی تیکه دادم ...

سرم رو بالا آوردم و خودم رو بی حوصله توی آینه نگاه کردم...برقی که توی چشمام دیده میشد معلوم بود که از جرقه ی شروع انتقامه...

لب خنده کجی به خودم زدم و از خود دومم که در آینه نقش بسته بود نگاه کندم...

لباسامو از تنم کندم و زیر دوش آب داغی که باز کرده بودم رفتم...

قطرات آب روی پوستم میرقصیدند و میغلتیدند و میرفتند...

شیر آب رو بستم و حوله حمام رو پوشیدم و از سرویس بهداشتی خارج شدم...

سمت میز ارایشم رفتم تا موهام رو خشک کنم...قبلش چشمم به ساعت روی دیوار که افتاد +"خب خوبه هنوز وقت دارم"

خب درسته وقت دارم ولی هر چه سریع تر حاضر بشم و بریم بهتره

همینطوری که مشغول موهای بلندم شدم در اتاق زده شد و خدمتکارم سابرینا اجازه ورود خواست و به داخل اومد موهای بلندش مثل همیشه کوتاه و خوشحالت بود و با لنز آبی چشمام خیلی هارمونی قشنگی داشت...همیشه حتی توی خونه هم لنز میزاشت...

لباس هایی که ماریا مشاورم برام از طراح اختصاصی شنل سفارش داده بود رو خیلی با احتیاط آورد

_"خانم کجا بزارمش؟"

من به میز آرایشم تیکه داده بودم و با دست اشاره کردم که روی تخت بزارتش و به سمت میز آرایش چرخیدم و سابرینا بعد از گذاشتن لباس روی تخت ازم پرسید که به چیزی احتیاج دارم یا نه و با جواب نه من از اتاق خارج شد

موهام رو با بابلیس درشت حالت دادم و موهام رو روی شونه هام باز گذاشتمشون و روی صورتمو آرایش اروپایی ملیحی نشوندم و توی آینه به خودم چشمکی زدم و به سمت لباس های روی تخت رفتم

کفش پاشنه 10 سانت مشکیمو پوشیدم و از روی تخت بلند شدم و به کت توی تنم دستی کشیدم و سمت آینه قدی رفتم تا خودم رو نگاه کنم...

همونطوری که میخواستم استایل مشکی قرمز و با وقاری زده بودم لباس قرمز زیر کتم خیلی جذاب و قوی نشونم میداد

کیف دستیمو برداشتم و گوشیمو برداشتم و توش گذاشتم که باز صدای در اومد

_"روبی میتونم بیام تو؟"

ماریا بود ...اون مشاور من توی مسائل شخصی و تصمیماتی بود که توی جلوی ظاهر من خیلی نقش داشت

+"آره ماریا بیا داخل"

موقعی که اومد داخل درو هم پشت سرش بست و دستی به نشانه تشویق از استایلم زد و روی مبل اتاقم نشست...

_"میبینم که به موقع حاضر شدی..آفرین"

+"ماریا خودت میدونی برای پس گرفتن جایگاهم و انتقامم یه لحظه هم تعلل نمیکنم"

DARK RAINTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang