Song: 7 Minutes (Acoustic) by Dean Lewis
سلام :)
من دوباره اینجام :)
قبل از هرچیز بگم که ممنونم بابت ۱۰کا ویو بچهها.
ممنونترم بابت مسیجهای قشنگی که چه پیوی، چه ناشناس و چه توی کامنتها بهم دادید. یک عالمه قلب برای تک تکتون.💙
اگر انتهای پارت قبل رو یادتون نمیاد یه سر بهش بزنید چون متصله.ووت و کامنت رو فراموش نکنید.
_____"اگر از رنگ عجیب دیوارها بگذریم، خونهی زیبایی داری لیام" لویی درحالی که توی بالکن سرک میکشه، سرش رو به سمت فندک خم میکنه تا سیگارش رو روشن کنه.
جورج با ذوق به گلهای تزئین شدهی مراسم ازدواجش نگاه و همهی دستهها رو بو میکنه. انگار که انتظار رایحهی متفاوتی رو داره اما لیام میدونه که فقط ذوق زدهست.
لیام از لحظهای که زین از در اون خونه بیرون رفته، قدم از قدم برنداشته و جز سری که برای اون دو نفر به نشونهی سلام تکون داده، حرفی نزده.
لویی دوباره لیام رو صدا میزنه "حواست با منه؟ پرسیدم مشکلی نیست که زیر شیروونی رو ببینم؟"
لیام به سمت لویی سر میچرخونه "نه راحت باش رفیق" و بالاخره از نقطهای که انگار بهش چسبیده بود فاصله میگیره. به سمت کاناپه میره و خودش رو روش پرت میکنه. به جورج و صورت ذوق زدهش نگاه میکنه و لبخند کمرنگی روی لبهاش میشینه "نظرت چیه جورجی؟"
"گریس عاشقشون میشه پسر" و دستی به موهای آشفتهش میکشه. مشخصه که امروز روز شلوغی داشته.
"تو آمادهای دیگه؟ " لیام به مبل تکیه میده و دستهای از هم باز شدهش رو به پشتی مبل تکیه میده.
جورج به سمتش قدم برمیداره و روی مبل مقابلش میشینه "هیچوقت از حالا آمادهتر نبودم" و لیام شور و هیجان رو توی لرزشی که پشت کلماتش هست احساس میکنه.
لویی از پلههای زیر شیروونی پایین میاد و به سمتشون قدم برمیداره. نزدیک جورج روی دستهی کاناپه میشینه و ته موندهی سیگارش رو توی جاسیگاری پرت میکنه "خونت بوی سیگار میداد پس فکر کردم مشکلی نباشه" لیام سرش رو تکون میده و میگه که مشکلی نیست.
"تو تا کی میمونی لویی؟"
"احتمالا بلافاصله بعد از مراسم برم" و مشغول باز و بسته کردن پاکت سیگارش میشه.
"دلت نمیخواد این دور و اطراف رو ببینی؟" لیام با لحن به ظاهر مشتاقی میپرسه. تظاهر میکنه چون دیگه علاقهای به این شهر نداره. نه این شهر و نه هیچ شهر دیگهای.
"همین حالا هم کلی کار عقبمونده دارم رفیق، اما نمیشد توی عروسی این احمق نباشم مگه نه؟" و با لبخندی به جورج چشم میدوزه.
YOU ARE READING
POETLESS CITY | شهـرِ بـیشاعـر
Fanfiction[کامل شده] [زیام] به اندازهی شعرهایی که برای تو نگفتهام و بلد نبودهام که بگویم و به اندازهی شعرهایی که شاعرانِ دیگرت برای تو سرودهاند، هنوز هم برای ستایشَت حرفهای نگفته دارم.