حـقـیـقـتِ نـداشـتـن|۱۱

2K 575 865
                                    

Song: Ghabl az to by AmirAbbas Golab
حتما به موزیک از زاویه‌ی دید زین گوش بدید.

ووت و کامنت رو فراموش نکنید.
_____

«این نقطه آغازِ حقیقته.
آغازِ حقیقتِ نداشتن

به سختی چشم‌هامو به نور اول صبح عادت میدم و چندباری پشت هم پلک میزنم. به خودم میام و تو رو بین بازوهام نمی‌بینم. به سختی خودم رو روی دسته‌ی کاناپه بالا می‌کشم و سرتاسر خونه رو از نظر می‌گذرونم.

صدا می‌کنم " زین" اما جوابی نمی‌شنوم. یکم که بالاتر میام، دوتا چمدون رو انتهای راه‌رو می‌بینم و دلگرم میشم به این‌که بدون خداحافظی نرفتی.

بلند میشم و به آرومی به سمت اتاقت قدم برمیدارم. در بسته‌ست و وقتی نزدیک‌تر میشم، صدای زمزمه‌های نامفهومی شنیده میشه. موبایلت روی میزه، پس با تلفن حرف میزنی.

"گوش کن آدام..." صداییه که با حرص اما ولوم پایینی شنیده میشه. به سمت پایه‌ی تلفن میرم و روی دکمه‌ی پخش میزنم. صدا رو کم می‌کنم و منتظر می‌مونم.

"باورم نمیشه که این‌کار رو باهام کردی، برای دومین بار" و این صدای توئه. به تلفن خیره‌م تا چیزهای بیشتری برای شنیدن پیدا کنم. اما سکوته و سکوت، همراه با نفس‌های سنگینی ک متعلق به تو نیست. من صدای نفس‌های تو رو می‌شناسم.

"نمی‌تونی سرزنشم کنی زین، اتفاق برای افتادنه. پنج سال گذشته و من نمیتونم بیشتر از این متاسف باشم؛ و حالا هم، دیدنت بود که همه‌چیز رو خراب کرد. اما نمی‌تونم ..."

"نمی‌تونی؟ من تمام زندگیم رو کنار گذاشتم که تو نتونی؟ چرا بهم نگفته بودی؟ چرا بهم دروغ گفتی؟ "

"من... من فقط نتونستم انتخاب کنم، تو اولین نفر بودی زین اما، من همسرم رو دوست دارم، پسرم و زندگیم رو، متاسفم اما نمی‌تونم. باید..."

"توی عوضی تمام زندگی من رو مال خودت کردی. چرا اون شعر‌ها رو چاپ کردی؟ لعنت بهت چرا این‌کار رو باهام کردی؟ "

"من نمی‌خواستم..."

"برای شش ماه، برای شش ماه من باز هم غرق دنیای پوچ و توخالی ای شدم که تو برام ساختی آدام. ای‌کاش هیچ‌وقت ندیده بودمت. چرا نمی‌تونم واقعیت رو عوض کنم؟ "

"واقعیت چیه؟"

"واقعیت اینه که..." و تمام صداها بعد از صدای شکستن گلدونی که من اتفاقی باعثش شدم، قطع میشه. روی صندلی کنار تلفن نشستم و به رو به روم نگاه می‌کنم. تماس قطع میشه و چند لحظه‌ی بعد، صدای قدم‌های تو و به دنبالش باز شدن در شنیده میشه.

"کِی بیدار شدی ..." میگی و به سمتت سر می‌چرخونم. رنگ پریده و سست، توی چهارچوب در ایستادی.

POETLESS CITY | شهـرِ بـی‌شاعـرHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin