تـکـاپـوی داشـتـن|۲۵

1.6K 496 563
                                    

Song: Lie To Me (Spotify Version) by 5SOS

ووت و کامنت رو فراموش نکنید.
_____

دو هفته‌ی بعد

جورج چندباری به در چوبی خونه‌ی لیام ضربه میزنه ولی کسی در رو به روش باز نمیکنه. مطمئنه که لیام خونه‌ست چون صدای ملایم آهنگی از پشت در شنیده میشه. پاکت صبحانه‌ای که خریده روی زمین میذاره و زیر پادری دنبال کلید می‌گرده، اما چیزی پیدا نمی‌کنه. گلدون‌های ردیف شده رو یکی یکی بلند میکنه و دست آخر کلید رو زیر آخرین گلدون پیدا می‌کنه.

پاکت رو از روی پله برمیداره و با یک چرخش کلید توی قفل، دری که اصلا قفل نبوده باز میشه. به محض ورود هوای سرد داخل خونه توجهش رو جلب میکنه و حالا صدای موسیقی رو بهتر می‌شنوه. قدم‌هاش رو به سمت پذیرایی هدایت می‌کنه، جایی که احتمال میده لیام رو اون دور و اطراف ببینه.

راه‌رو رو پشت سر میذاره و به محض آشکار شدن اون کاناپه‌ی بزرگ توی دیدش، لیامی رو میبینه که دستش رو زیر سرش گذاشته و لم داده؛ درحالی که به نقطه‌ای خیره شده و عکس العملی به حضور جورج نشون نمیده. مسیر نگاهش رو دنبال میکنه و به باریکه‌ی نوری میرسه که از بین پرده‌های ضخیم راهی به داخل پیدا کرده.

"هی لی" صداش میزنه و وقتی لیام سر می‌چرخونه، پاکت توی دستش رو بالا میگیره و میگه "برات پن‌کیک آوردم" و به لبخند قشنگی که روی صورت لیام می‌شینه چشم می‌دوزه. اون همیشه زیبا لبخند میزنه، اما جورج متوجه میشه که این لبخند غمگینه؛ درست شبیه به لبخندهای مختصری که زین توی این چند روزه زده.

لیام خودش رو گوشه‌ی کاناپه جمع میکنه تا جورج کنارش بشینه "عجیبه که همه کلید خونه‌ی من رو دارن" و دستی به صورتش میکشه.

"خودت کلیدت رو زیر گلدون گذاشتی! چون بعضی وقت‌ها فراموشش میکنی، احمق" و پاهاش رو روی میز مقابلش میذاره "دو روزه که به تماس‌هام جواب نمیدی پسر، ما نگرانت شدیم"

"شما؟" و ابرویی بالا میندازه.

"من، رایان، گریس و زین"

"و زین" با صدایی که به سختی شنیده میشه تکرار میکنه و هیچ منظوری از این‌کار نداره. فقط می‌خواد به یاد بیاره که تلفظ اون اسم از زبون خودش چه احساسی داشته.

"بذار درست نگاهت کنم" و سر تا پای لیام رو از نظر می‌گذرونه‌، نگاه اجمالی‌ای به خونه می‌ندازه و میگه "رفیق‌، اون وضعش حتی از تو هم بیریخت‌تره"

"پیش توئه؟"

"پیش منه، این چیه که داری گوش میدی؟" و با اشاره به اون آهنگ نشون میده که اصلا باب میلش نیست.

"نمیدونم، خودش پلی شد، منم عوضش نکردم" و به پشتی مبل تکیه میده.

"نمی‌خوای بهم بگی چی‌شده؟" و روی مبل به سمت لیام می‌چرخه؛ لیامی که سوالش رو نشنیده میگیره، سرش رو به پشتی مبل تکیه میده، به سقف خیره میشه و به آرومی با آهنگ زمزمه میکنه:

POETLESS CITY | شهـرِ بـی‌شاعـرDove le storie prendono vita. Scoprilo ora