Song: Power by Isak Danielson
ووت و کامنت رو فراموش نکنید.
_____اوایل بهار ۲۰۲۰- فرانسه، پاریس
_____"این کاغذها رو مطالعه کنید. عجله نکنید چون هنوز دو روز فرصت دارید" مردی که روز قبل با من تماس کوتاهی داشت، توی راهروی باریک کاغذها رو به دستم میده.
به سمت یکی از درها هدایتم میکنه. در رو باز میکنه و وارد سالن بزرگ و شلوغی میشیم. سالنی پر از مجسمههای قدیمی و تاریخی. با فرشهایی سرخ و پردههایی طلایی که پنجرههای بلند رو پوشوندن.
"اگر دیروز کمی دیرتر تماس میگرفتید، احتمالا حالا اینجا نبودم"
"خوشحالم که اینجایید" و برای چند نفر دست تکون میده.
دو نفر از اونها داورهای فرانسوی هستن و یک نفر هم از لندن تا پاریس اومده. بعد از احوالپرسی کوتاهی، دور تا دور سالن رو از نظر میگذرونه؛ انگار که دنبال کسی میگرده. رو به داورهای فرانسوی میگه "هیچ معلومه این پسره کجاست؟"
"من اینجام" صدای آشنایی از پشت سرش شنیده میشه. صدایی که پنج سال از آخرین باری که شنیدمش گذشته.
جلوتر میاد و با هر قدمی که برمیداره، یک تپش به تعداد تپشهام در دقیقه اضافه میکنه. مقابلم میایسته و دست یخ زدهم رو توی دستش میگیره.
"موسیو مالیک، ایشون موسیو آنژلیه هستن و ..."
لبخندی میزنه و میگه "نیازی به معرفی نیست، ما همدیگه رو میشناسیم"
_____
به رگال کتهای چیده شده توی کمد نگاه میکنم و بالاخره اون کت طوسی رنگ که پارچهی چهارخونهای داره رو انتخاب میکنم. آسمون سرخ رنگ غروب حتی از پشت انبوه ساختمونهایی که مقابل سوییت شرقیه هم پیداست.
تا چند دقیقهی دیگه باید توی مسیر رسیدن به شام امشب باشم که دوتا تقه به در میخوره. در رو باز میکنم و پیشخدمتی با کارتی توی دستش پشت در ایستاده. لبخندی میزنه و میگه "عصر بخیر موسیو. این کارت برای شماست" کارت رو به دستم میده و بلافاصله به سمت خروجیِ راهرو میره.
سرم رو از در بیرون میبرم و میپرسم "از طرف کیه؟"
"اطلاعی ندارم قربان"
کارت مربوط به خدمات هتله و پشتش یه آدرس نوشته شده «هتل سان رجیس-ضلع شرقی- طبقهی سوم- تالار آینه»
CZYTASZ
POETLESS CITY | شهـرِ بـیشاعـر
Fanfiction[کامل شده] [زیام] به اندازهی شعرهایی که برای تو نگفتهام و بلد نبودهام که بگویم و به اندازهی شعرهایی که شاعرانِ دیگرت برای تو سرودهاند، هنوز هم برای ستایشَت حرفهای نگفته دارم.