سـودای داشـتـن|۱۰

1.8K 558 726
                                    

Song: All I Ask by Adele

ووت و کامنت رو فراموش نکنید.
_____

کتت رو در میاری و آویزون می‌کنی اما چمدونت رو از راهرو جلوتر نمیاری. احتمالا فقط خسته‌ای.

همونطور که به سمت آشپزخونه حرکت می‌کنم میگم " زود باش زین باید شاهکارم رو ببینی "

" میشه اول حرف بزنیم؟ "

" بعد از شام وقت زیاده چطوره که... "

" نمیتونم صبر کنم لیام " بهت نگاه می‌کنم و پریشون به نظر میای.

" چیزی شده زین؟ حالت خوبه؟ کاملا غیرمنتظره برگشتی و حالا هم... چی‌شده؟ " با شَک می‌پرسم و قدمی به سمتت برمیدارم که سرتو به معنای مثبت تکون میدی.

نفس عمیقی می‌کشی که به تک سرفه‌ای ختم میشه
" میدونم که گفتم صبر کن و وقتی برگشتم سعی می‌کنیم درستش کنیم. متاسفم لیام، اما من باید برگردم "

لبخندی می‌زنم و سعی می‌کنم با این‌کار از استرس تو کم کنم
"این‌ که اشکالی نداره زین، من باز هم صبر می‌کنم. این بار چقدر طول میکشه؟ "

" نمیدونم، شاید چند ماه؛ شاید همیشه؟ "
و دستتو پشت گردنت میکشی.

" تو از چی حرف میزنی؟! " با تردید می‌پرسم و به چیزی که می‌خوام بشنوم، امیدی ندارم.

" می‌خوام برم لیام، یادته قرارمون ... " شروع به توضیح دادن می‌کنی.

" لعنت به قرارها " با صدای غیر قابل کنترلی فریاد می‌زنم و وسط سالن دور خودم می‌چرخم
" بهم گفتی صبر کن و من صبر کردم. صبر کردم که به دستت بیارم زین، نه این که کاملاً از دستت بدم! "

" من متاسفم اما... "

" کجا می‌خوای بری؟ اصلا برای چی؟ به من نگاه کن، من رو می بینی؟ چه بلایی سرت اومده زین؟ "

" لیام من نمیتونم این شهر رو تحمل کنم "

" من تمامِ این خونه رو پر از گل‌های رنگارنگ کردم تا تو بتونی نفس بکشی. پنجره‌هاش رو جوری نصب کردم تا صدای بوق های ممتد کلافه‌ت نکنه‌. دیوارهای این خونه رنگِ دلخواهِ توئه. تو می‌خوای بری؟ " با صدای ناباوری می‌پرسم.

" باشه. پس من هم باهات میام " با من موافقت کن چون اگر تو توی این خونه نباشی من چرا بمونم؟

" همه چیز شهر نیست ... " و این چیزی بود که نباید می‌گفتی، چیزی که نباید می‌شنیدم.

POETLESS CITY | شهـرِ بـی‌شاعـرWhere stories live. Discover now