Song: Being alive by Adam Driver
ووت و کامنت رو فراموش نکنید.
و لطفا آخر پارت بیاید تا با هم یکم صحبت کنیم.
_____درحالی که حواسم هست پاهام رو روی خطوط بین سنگفرشها نذارم، زیر لب زمزمه میکنم:
Somebody hold me too close
Somebody hurt me too deep
Somebody sit in my chair
And ruin my sleep
And make me aware
Of being alive
Being alive"فکر میکنم این موسیقی دوستداشتنیترین بخش فیلم برای تو بود، درست میگم؟ " جورج با دستهایی که توی بارونیش گمشده و گامهای آهسته کنار من قدم میزنه.
"همینطوره، احساسات زیادی رو به یادم میاره"
"اما من تمام بخشهاش رو دوست داشتم، به نظر من واقعا فیلم خوبیه"
"بهم بگو جورج، چرا زمانی که دو نفر عاشق همدیگه هستن نمیتونن با هم باشن؟ انگار این اتفاقیه که همیشه باید بیوفته"
" گمون میکنم عشق آسیب زنندهترین احساسیه که آدمها نسبت به هم دارن، به همین دلیله که در نهایت منجر به جدایی میشه، معمولا"
"میفهمم اما، پس تکلیف اون احساس عمیق چی میشه؟ "
"از نظر من بهتره که آدمها انتخاب کنن که دوست داشته باشن لی، توی عشق همونقدر که دوست داشتن شدیدتره، اشتباهات هم واضحتر و پررنگ تره. اینجوره که ادامه پیدا نمیکنه"
"اما من میخوام انتخاب کنم که عاشق باشم، و بخشندهتر" و به فکر فرو میرم "تو عاشق گریس نیستی؟"
"من دوستش دارم رفیق، و فکر میکنم این جواب بده" و بیخیال شونههاش رو بالا میندازه.
"امیدوارم که همینطور باشه"
"من خیلی دیرتر از شما وارد رابطه شدم اما هفتهی دیگه دارم ازدواج میکنم، امیدوارم یادتون باشه که قراره ساقدوشم باشید، و همینطور امیدوارم که با فاصلهی یک متری از هم نایستید. اونجا به اندازهی فاصلهی شما جا نداره"
سری تکون میدم و جوابی نمیدم، چون جوابی ندارم. اینبار با صدای بلندتری شروع میکنم به خوندن:
Somebody need me too much
Somebody know me too well
Somebody pull me up short
And put me through hell
And give me supportخودم رو دور میلهی چراغ پیادهرو حلقه میکنم، و با صدای بلندتر ادامه میدم:
For being alive
Make me alive
Make me aliveچند نفر با تعجب از کنارمون رد میشن و و چند نفری هم لبخند میزنن. جورج درحالی که میخنده تشویقم میکنه و میگه "اگه به شغلت علاقه نداشتی قطعا به سمت موسیقی هدایتت میکردم، چیزی هم هست که توش استعداد نداشته باشی؟" با شک و تردید میپرسه.
YOU ARE READING
POETLESS CITY | شهـرِ بـیشاعـر
Fanfiction[کامل شده] [زیام] به اندازهی شعرهایی که برای تو نگفتهام و بلد نبودهام که بگویم و به اندازهی شعرهایی که شاعرانِ دیگرت برای تو سرودهاند، هنوز هم برای ستایشَت حرفهای نگفته دارم.