های گایــز ^.^
ایتز بین اِ لانگ تایم، امیدوارم حالتون خوب باشه.
از اونجایی که چپتر آینده پایان نیم فصل اول داستانه، لازم دیدم یه توضیح / ریویوی کلی در مورد داستان و یکی از اتفاق های کلیدی رو اینجا بگم.
خب، بریم سراغ توضیحات هوم؟
----
در مورد موضوع کلی فیک، اگه بخوام به صورت خلاصه وارقسمت های قبلی رو یه ریویو کنیم، میشه گفت؛ داستان برگ های رقصان شمالی، توی دوتا دنیای متفاوت جریان داره.
یک دنیای مدرن و یک دنیای متفاوت به نام "نورثرن" که به وسیله خواب های آیوی به هم ربط پیدا کردند.
این دوتا دنیا از لحاظ تایم لاین اتفاقات و زمان باهم تویه جریان موازی پیش نمی رن اما در عین حال به هم ربط دارن.
دنیای مدرن، درست مثل دنیای خودمون هستش و حتی از لحاظ زمانی هم تفاوت چندانی با دنیای ما نداره.
و اما، دنیای نورثرن که خط اصلی داستان توش جریان داره و اکثر شخصیت ها، ( به جز جونگ کوک) بهش تعلق دارند، نه تنها از نظر زمانی، بلکه از خیلی لحاظ متفاوته.
فضای دنیای نورثرن یه تم قدیمی داره و نظام سلطنتی حاکم بر سرزمین هاش باعث میشه تا افرادش به اساس جایگاه اجتماعیشون طبقه بندی بشند، پس میشه گفت دنیای نورثرن برخلاف دنیای مدرن، یه دنیای تاریخی/ جادویی به حساب میاد.
اما علاوه بر این نظام درباری، هرکدوم از شخصیت ها بسته به نژادشون دارای قدرت هایی جادویی هستند که اون هارو از هم متمایز میکنه و البته که هرنژادی هم درازای قدرتی که داره، انجام یک کار براش ممنوع شده.
( توی قسمت های قبل دیدیم که تالین ها از آرزو کردن و سامرین ها از احساسات منع شدن )
داستان از نیمه سفر آیوی، دختری که ملکه آینده یکی از سرزمین های دنیای نورثرن" آدوریا" شناخته میشه، شروع شد.
آیوی اولین شاهدخت دو رگه سرزمین آدوریا هستش که به خودش جرئت داد تا آرزو کنه در صورتی که این کار برای نژادش منع شده بود، و طبعا، به مجازات این آرزو، کنترل قدرت هاش از دستش خارج شد تا هرباری که کسی رو لمس می کنه به نوعی باعث نابودی اون شخص بشه.
و در کنارش، خواب هاش از دنیای مدرن باعث شد تا مراسم تاج گذاریش به عنوان یک ملکه به تعویق بیفته و راهی ماموریتی مخفی برای پیدا کردن جواب سوالاتش بشه.
سفری که باعث شد تا برای اولین بار با مهم ترین شخصی که توی خواب هاش حضور داشت، توی دنیای خودش روبه رو بشه.
جولیان، پسری که آیوی به دفعات اون رو توی خواب هاش از دنیای مدرن دیده بود و طی یک اتفاق در پرتگاه ( مرز سرزمین دشمنشون)، توی دنیای خودش، به اسم جونگ کوک و به عنوان یکی از فرمانده های لورکین پیداش میشه.
و امااا، جونگ کوک چطوری سر از دنیای آیوی در آورده؟
این همون دلیل ربط دو دنیاست و طی قسمت های بعدی میفهمید.
----
توی مرز ردسند چه اتفاقی افتاد؟
از شروع داستان دیدید که آیوی و محافظنیش توی کوهستانی در مرز ردسند اتراق کرده بودن.
دربار ردسند به دلایلی در کمین گیرانداختنشون بودن، پس لورکین از جانب فرمانروای آدوریا دستور گرفت تا زودتر اون هارو از مرز دور کنه.
برای همین هم لورکین به همراه افرادش از جمله جونگ کوک و تهیونگ نیمه شب به پرتگاه رفتند تا آیوی و محافظینش رو به قصرمخفی (قصر لورکین) ببرند.
اما همونطور که توی قسمت های قبلی مشخص شد ( صحبت های آیوی و جونگ کوک کنار دریاچه حباب)، توی پرتگاه انفجاری رخ داد که باعث کشته شدن تعداد زیادی از ساکنین سرزمین رد سند شد و حالا دربار ردسند، درحالیکه که مقصر این کشتار رو آیوی می دونه، قطعا دست روی دست نخواهد گذاشت.
اما چه واکنشی نشون می ده؟
در جوابش باید بگم؛ منتظر قسمت آینده باشید.^^
----
سووو، سعی کردم خیلی خلاصه یه بخش کوچیکی از نکات اصلی رو هایلات کنم.
البته که همه چیز اینطوری خلاصه نمیشه اما امیدوارم تا به اینجا اگه ابهامی بوده براتون رفع شده باشه.
در مورد کرکتر جونگ کوک و جین ( میدونم خیلی معماگونه موندن) هم بزودی بیشتر درموردشون میبیند.
اگه هم جایی براتون سوال برانگیز بود، حتما بهم بگید تا بتونم اصلاحش کنم.^^
لاو یو گایز.❤️
#بث
YOU ARE READING
Northern Dancing Leaves | Jungkook
Fanfictionصوت بر هم خوردن بال های سیاه از پشت سرش حتی با وجود نغمه بیصدای جاذبه، تو گوشش میپیچید و حس آزادی رو به تمام وجودش هدیه میداد. سرش رو کمی مایل به پایین گرفت و به منظرهی نسبتا تاریک زمین چشم دوخت. به انعکاس چشم نواز نور ماه بر روی سنگ های شیشه نمای آ...