〰پیش گفتـار- مقدمه〰
~آیوی اِمبرا~
رویا و دنیا!
دنیـای من با دنیایی که در رویاها دیده بودم کاملا متفاوت بود.
رویاهای من؛ آغشته به حضور انسانهایی بود که نسبت به هم سرد،گرم، بیتفاوت و یا همدل بودن.
هرکدوم از اون ها ویژگیهای بارزی داشتن که اون هارو از دیگری متمایز میکرد.
چهرهها و ظواهر منحصر به فرد، برخی کوتاه قامت، برخی بلند قامت، برخی تورنگ پوستشون، و برخی حتی در کوچکترین واکنشهای ابتدایی.
ویژگیهایی که به خوبی اون هارو حتی تو دنیای خودم هم دیده و لمس کرده بودم.
اما هنوز تفاوتی بارز و توصیف نشدنی این بین وجود داشت.
همه اون ها انسان بودند؛ بدون داشتن ذرهای از موهبت جادو و قدرت دنیاشون، همه اونا انسانهای عادی بودند.
و این مثل خط باریکی بود که اونارو نسبت به دنیای من متمایز میکرد.
دنیای من؛ زیستگاهی که سرزمینهاش برای زندگانی موجودات و افراد نامیرا از نژادهای مختلف شکل گرفته.
هرکدوم از ما براساس جادو و قدرتی که از نیاکان خودمون به ارث میبریم، به نژاد خاصی تعلق پیدا میکنیم.
YOU ARE READING
Northern Dancing Leaves | Jungkook
Fanfictionصوت بر هم خوردن بال های سیاه از پشت سرش حتی با وجود نغمه بیصدای جاذبه، تو گوشش میپیچید و حس آزادی رو به تمام وجودش هدیه میداد. سرش رو کمی مایل به پایین گرفت و به منظرهی نسبتا تاریک زمین چشم دوخت. به انعکاس چشم نواز نور ماه بر روی سنگ های شیشه نمای آ...