23.FALSE MEMORIES

67 18 16
                                    

قسمت 23

آهنگ پیشنهادی :Pathos

خاطره ها دلیل به وجود اومدن احساست ما هستن، آدمی که حالا هستیم به خاطر گذشته ها و اشتباهات ما بوده، بدون خاطره ها ما انگار وجود خارجی نداشتیم، خاطره ها معیار سنجش زندگی یه آدم هستن، واقعیت های اتفاق افتاده با تمام جزئیات باور نکردیشون، اما اگر این خاطره ها با دروغ ترکیب بشن، اگر اون ها رو به یاد بیاری اما نه اونطوری که واقعا اتفاق افتادن، اگر تنها راه شناخت گذشته، تنها معیار سنجش حقیقت یا دروغ آمیخته بشه، میتونی دوباره به خودت و خاطراتت اعتماد کنی؟

1 سال و سه ماه قبل

در دفترش رو باز کرد و وارد شد با دیدن صندلی خالی منشی آهی کشید و سرشو تکون داد، معلوم نیست دوباره کجا رفته بود.

به طرف اتاق خودش رفت و درو باز کرد، با دیدن دختر مو مشکی که به جای خودش روی صندلی نشسته بود و با یکی از خودکار های روی میز بازی می‌کرد سر جاش متوقف شد، اخمی کرد "تولیو اینجا چیکار میکنی؟ صد بار بهت گفتم توی باید پشت میز بیرون اتاق باشی نه اینجا" تولیو خنده ی بلندی کرد و از جاش بلند شد، پایین پیراهن زرشکی کوتاهش رو کمی مرتب کرد و به طرفش اومد "چشم آقای پارک چیز دیگه نمیخواین؟" نزدیک تر اومد اونقدر نزدیک که بوی عطر جینیونگ رو حس می‌کرد.

جینیونگ نگاهش رو از تولیو گرفت، به میز کارش زل زد" پرونده ی جدیدی نیومده؟" تولیو سرشو تکون داد، دستشو بالا آورد و کراوات جینیونگ رو کمی مرتب کرد، دستاش روی یقه ی کت جینیونگ ثابت موند نگاهش به لب های جینیونگ چرخید "کار دیگه ایی از دستم برمیاد آقای پارک؟"

جینیونگ یه قدم عقب رفت و گلوشو صاف کرد "میتونی بری بیرون "تولیو لبخندی زد و چشماشو توی کاسه چرخوند.

به طرف اتاق رفت و جینیونگ رو توی دفترش تنها گذاشت، جینیونگ کیف دستی که همراهش بود روی روی مبل تک نفره اتاق گذاشت و دستی به لباس هاش کشیده تا آثاری از تماس دست تولیو باقی نمونه.

بهتره بود هر چی زودتر منشی شو عوض کنه.

به طرف صندلیش رفت و پشت میز نشست، پرونده هایی که وکالشتون رو به عهده گرفته بود یکی یکی باز کرد و با دقت بررسیشون کرد.

نیم ساعت بیشتر نگذشته بود که تولیو با سینی فلزی وارد دفتر شد، داخل سینی فنجان قهوه ی کوچیکی قرار داد داشت، تولیو بدون اینکه حرفی بزنه سینی رو روی میز جینیونگ کوبید که باعث شد قهوه داخل فنجان لب بخوره و به داخل سینی بریزه، جینیونگ سرشو بالا آورد و با تعجب نگاهش کرد "مشکلی هست؟"

تولیو لب پایینشو گزید "چرا از من خوشت نمیاد؟" جینیونگ از لحن غیر رسمیش جا خورد هنوز یه هفته از اومدن منشی جدیدش نگذشته اما هر روز بیشتر از قبل با صمیمیت بی جاش جینیونگ رو متعجب میکرد.

Angel of Death (persian)Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin