21.WITHHOLD

81 15 12
                                    

قسمت 21

آهنگ پیشنهادی :Till I lost, Tom odell

دریغ کردن، نگفتن همه ی حقیقت، این هم نوعی دروغ بود، در یک رابطه اولین عامل مخرب دروغ گفتن با پنهان کردن حقیقته، هر چی دروغ های زیادتری گفته بشه، پل ارتباطی بین دو نفر مثل یه پل چوبی قدیمی بیشتر میپوسه، تا وقتی که طناب هاش پاره بره و از بین بره.

اون وقت دیگه رابطه ایی نمیمونه.

هیوری لبخند یک وری زد و به اسلحه توی دست جه بوم نگاه کرد" انتظار داشتم کاری که ناتموم گذاشتی تموم کنی"

جه بوم حرفش رو نادیده گرفت و پرسید "چی از من میخوای؟"

"برات یه پیام آوردم"

"از طرف کی؟ یون؟ بهش بگو خودش بیاد حرف بزنه باهام از نامه بازی خوشم نمیاد .. "

اما هیوری حرفشو قطع کرد و گفت "نه.. از طرف اون.."

جه بوم برای چند ثانیه نگاهش کرد، متوجه منظورش نمیشد، تا اینکه بالاخره فهمیده 'اون' کیه.

دبریا.. قاتل

نفس عمیقی کشید و گفت" خب.. چه پیامی فرستاده؟ "

" فرشته مرگ داره به سراغت میاد... نمیتونی ازش فرار کنی لیم جه بوم.. از سرنوشتت نمیتونی فرار کنی "جه بوم اخم کرد و در سکوت بهش زل زد

سعی کرد خودش رو بی‌خیال جلوه بده، به اطراف کوچه خلوت نگاه کرد "پس حالا برای اون کار میکنی؟ فکر میکردم پلیسا طرف آدمای خوبن "

هیوری دست هاشو مشت کرد و گفت" تو از هیچی خبر نداری تو.. "حرفش رو ناتموم گذاشت، انگار که چیزی اضافه به زبون آورده.

جه بوم یه قدم بهش نزدیک تر شد، هیوری تنها آدم زنده ایی بود که با قاتل در ارتباط بود، باید تا جایی که میتونست ازش اطلاعات بگیره" پس داره میاد منو بکشه؟ کی؟ کجا؟ بگو حداقل بدونم چقدر وقت دارم "

هیوری در سکوت بهش زل زد، دستاش مشت بود و قفسه ی سینش بالا و پایین میشد

جه بوم سکوت رو شکست "تو یه پلیسی هیوری.. نزار مسئولیت هات و سوگند هات از یادت بره" هیوری روشو برگردوند، انگار می‌ترسید چشم هاش حقیقت رو لو بدن

چی رو پنهان می‌کرد؟ چرا برای دبریا کار می‌کرد؟ این مدته کجا بود؟

اما جه بوم نتونست به جواب سؤالش برسه، هیوری چرخید و به سرعت از جه بوم دور شد.

جه بوم داد" صبر کن.. چرا به پلیسا راجب دعوامون چیزی نگفتی؟" هیوری سر جاش وایساد

به سمت جه بوم برنگشت اما جه بوم میتونست چشم های گشاد شده از ترسش، رگ های بیرون زده ی شقیقش رو، عرق سرد روی پیشونیش رو مجسم کنه.

هیوری با صدایی که جه بوم به زحمت میدونست بشنوه گفت "چون اون میخوادت نه پلیسا "بدون حرف دیگه ایی از کوچه بیرون رفت.

Angel of Death (persian)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant