قسمت 2
UTOPIA
جامعه ی خیالی که اولین بار در کتابی با همین اسم استفاده شد، شهری از همه نظر عالی و
بدون نقص سیاسی، بدون فساد، جامعه ایی بدون جرایم و مردمانی خوشحال...
اما سئول یوتوپیا نبود
جیب بر ها، کارتن خواب ها، فاحشه ها و انواع دیگه خلافکارهای خودش رو داشت
تعدادی ازین خلافکار ها رو به راحتی میشد تشخیص داد، از لباس هاشون، رفتارشون،
حتی قیافشون و مدل موهاشون
اما بعضی ازین خلافکار ها بودن که به راحتی بین مردم قدم میزدن، در نگاه اول زندگی عادی داشتن، مهمونی میرفتن و توی رستوران با آدم های عادی غذا میخوردن.
اما در باطن راز هایی رو دفن کرده بودن که هیچ کس نمی دونست.
دزدی ها، قتل ها، تجاوز هایی که حتی پلیس ها هم سعی نمی کرد به حل پرونده هاشون نزدیک بشه.
این خلافکار ها خطرناک تر ازونی بودن که وقتی توی خیابون کنارشون قدم برمیداری یا تو مهمونی باهاشون میرقصی به راز هاشون پی ببری.
فقط وقتی همه چیز رو متوجه میشدی که یه اسلحه به سمتت نشونه گرفته بودن و بهت میگفتن داری نفسای اخرتو میکشی...
خلافکار هایی مثل جه بوم، وقتی نگاهش میکردی شاید یه پسر پولدار خوش قیافه به نظرت میومد اما فقط خودش میدونست چه گناه هایی کرده و اون پایین توی جهنم براش یه جا رزرو شده
از پنجره ی تاکسی به بیرون خیره شده بود، از کنار آدم ها و ماشین با سرعت رد میشدن
بعد از دیدن نامه به سرعت وسایلش رو جمع کرده بود و به کره برگشته بود، الانم به سمت محل آشنایی میرفت که همیشه کنار هم جمع میشدن، خونه ی ویلایی در منطقه ی هونگ ده،
تاکسی جلوی در فلزی بزرگ ورودي خونه وایساد، جه بوم از کیف پولش چند تا اسکناس هزار وونی بیرون آورد و به راننده داد، راننده براش در صندوق عقب رو باز کرد تا وسایلش رو برداره، چمدون و یه ساک دستی رو از داخل صندوق عقب برداشت و به طرف دروازه فلزی رفت، دروازه باز بود درو به جلو به جلو هل داد و وارد شد درو به ارومی پشت سرش بست .
تاکسی دنده عقب گرفت و از خونه دور شد. ساک دستی رو روی دوشش انداخت و در حالی که چمدون رو به دنبال خودش می کشید وارد محوطه ویلا شد،مجبور شده بود نورا رو پیش یکی از دوستاش بزاره و خودش به اینجا بیاد
برگ های خشک روی مسیر ورودی ریخته بود و زیر پاش خش خش می کرد، درختای افرا و بلوطی که سال های قبل سرسبز بودن حالا داشتن خشک میشدن، حدود بیست قدم که جلوتر رفت فواره ایی از جنس سنگ مرمر در وسط میدون کوچکی که جلوی خونه بود نمایان شد، خاموش بود و آب داخلش کدر شده بود، ماشین بنز مشکی رنگی جلوی خونه پارک شده بود که نشون میداد تنها نیست، فواره رو دور زد و به طرف خونه رفت
![](https://img.wattpad.com/cover/245342977-288-k932194.jpg)
BẠN ĐANG ĐỌC
Angel of Death (persian)
Fanfictionفرشته ی مرگ به سراغت میاد ازش فرار میکنی؟ یا با آغوش باز به طرفش میری جه بوم، کسی که همه فکر میکنن یه هیولاست، جینیونگی که عشقش رو سرکوب کرده... تنفر یا عشق کدومشون پیروز میشه؟ ژانر :جنایی، رومنس، اسمات کاپل اصلی : جی جی کاپل فرعی :دوجه، مارکسون