7.DILEMMA

65 13 0
                                    

Dilemma

آهنگ پیشنهادی :Haunting - Halsey

دوراهی، انتخاب بین خوب و بد، بد و بدتر، زندگی ما سرشار از انتخاب ها و تصمیم های خودمونه، موقع انتخابشون کسی مچ دستمونو نگرفته و مجبورمون نکرده، ما خودمون با انتخاب هامون زندگی مون رو شکل میدیم از بین دوراهی ها انتخاب میکنیم، ممکنه تصمیمی باشه که تورو به آسمون ها میبره یا محکم به زمین میزنه.

اما اگه دوراهی که توش گیر کرده باشی چیزی باشه که یا زندگیتو نابود میکنه یا یه گند میکشه...

انتخاب بین بدتر و بدتر

کدومو انتخاب میکنی؟

خونه متروکه ایی که جلوش وایساده بود خالی از سکنه به نظر می‌رسید، بم بم از پنجره به بیرون نگاه انداخت و گفت "یعنی یونگجه هیونگ اینجاس؟"

جه بوم بر لب گفت "بیاین امیدوار باشیم" از ماشین پیاده شد و به آرومی درو بست، بقیه هم پیاده شدن، به اطراف نگاه انداخت. مارک به ساختمون چند طبقه ی رو به رو زل زد و گفت "من میرم یه جای خوب پیدا کنم که تو دیدم باشن" جه بوم سرشو تکون داد، مارک جعبه اسلحشو از توی صندوق عقب بیرون آورد و به راه افتاد.

جه بوم جلوی در خونه وایساد و زیر لب گفت "خیلی خب تقسیم میشیم جکسون و یوگیوم شما از در عقبی برین منو جینیونگ از جلو میریم، یونگجه رو که پیدا کردین بهمون خبر میدین و مستقیم سمت ماشین میاین که بم بم منتظرمونه، جکسون و یوگیوم سرشونو تکون داد و ازشون جدا شدن.

جینیونگ زیر لب غرید" چرا فک میکنی من خوشم میاد باهات تو یه گروه باشم"

جه بوم پوزخندی زد و گفت "تماشای قیافه ی عصبانیت برام جالبه" جینیونگ زیر لب بهش ناسزا گفت و وارد ساختمون شد.

جه بوم اسلحشو از پشت کمر شلوارش بیرون آورد گفت " اسلحه با خودت نیاوردی؟" جینیونگ زیر لب گفت " تو هستی بسه "وارد راهروی تاریکی شدن، راه پله ایی به طرف طبقه بالا می‌رفت ، چند تا در چوبی نیمه باز، از هم جدا شدن یکی یکی در هارو باز میکردن تا ببینن کسی داخلشون هست یا نه، اما همشون خالی بودن.

جه بوم با اشاره دست از جینیونگ خواست تا همراهش از پله ها بالا بیاد.

یکی یکی پله هارو طی کردن، با صدای جیر جیر پله های چوبی و قدیمی هر دوش سرجاشون خشکشون زد، برای چند ثانیه به هم خیره شدن تا مطمئن بشن کسی نشنوه بعد دوباره به راه افتادن.

به بالای پله ها که رسیدن جه بوم به اطراف نگاه کرد اینجا هم خالی به نظر می‌رسید، شاید جای اشتباهی اومده بودن شاید یونگجه توی محل متروکه دیگه بود، شاید دیگه زنده نبود...

از پله فاصله گرفت و به سمت اتاق هایی که توی این طبقه بود چرخید

اما همون موقع دستی از پشت دور گردنش حلقه شد و محکم فشار داد، اسلحه از دستش رها شد، توی هوا دستاشو بالا و پایین می‌کرد تا بتونه خودشو آزاد کنه به دست های مرد چنگ می‌زد اما مرد راه تنفسیش رو بسته بود، سعی کرد بلندش کنه تا بتونه به سمت جلو پرتابش کنه اما مرد ازش قوی تر بود.

Angel of Death (persian)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora