قسمت 8
Accidents
آهنگ پیشنهادی :R3HAB & ZAYN & Jungleboi - Flames
هیچ چیز اتفاقی نیست، هیچ چیز این دنیا از روی شانس اتفاق نمیافته، چیزی که هست، چیزی که خواهد بود، نشات گرفته از افکار، رفتار ما و تصمیمات ماست
بعضی از آدم ها انگار همه چیز دارن، قیافه ی خوب، پول، موفقيت...
اما در واقع هیچی ندارن
بهشون که نزدیک تر میشی میفهمی حباب توخالی هستن که هر لحظه ممکنه بترکن
جه بوم هم حباب تو خالی بود، میدونست دیر یا زود همه چیزش از هم میپاشه اما فکر نمیکرد به این زودی اتفاق بیافته.
اونم به دست جینیونگ
کسی که این همه باهاش خاطره داشت
**
ده سال قبل
پرورشگاه هاسون، سپتامبر 2010
همه راجب پسر بچه ی جدید حرف میزدن، براش عادی شده بود
هر وقت کسیو جدید به پرورشگاه میاوردن تا دو سه روز همه راجبش حرف میزدن و فرضیات احتمالی راجب گذشتش مطرح میکردن، کاری که اصلا حوصلشو نداشت
"میشه اینجا بشینم" صدایی لطیفی از توی فکر بیرون آوردش، سرشو از روی کتابش بلند کرد و به بالا سر نگاه کرد
پسر مو مشکی زیر نور آفتاب وایساده بود، با چشمای درشت بهش نگاه میکرد
جه بوم سرشو تکون داد و بی اعتنا بهش مشغول خوندن کتابش شد
پسر با خوشحالی دستشو به سمتش دراز کرد و گفت "من پارک جینیونگم" جه بوم زیر هومی گفت و کتابشو بالا آورد تا نشون بده نمیخواد کسی با حرف زدن مزاحمش بشه، جینیونگ خم شد و جلد کتابی که دست جه بوم رو نگاه کرد
'اگر گربه ها از دنیا محو شوند'
لبخندی زد و گفت " کتاب قشنگی به نظر میاد .. داستانش راجب چیه؟"
جه بوم با کلافگی جواب داد " راجب پسرای فضولی مثل تو" جینیونگ با ناراحتی به جه بوم نگاه کرد سرشو پایین انداخت و از روی نیمکت بلند شد تا به قسمت دیگه ایی از حیاط بره. جه بوم پسر لاغر مردنی که از خودش کوچک تر به نظر میرسید رو با نگاهش دنبال میکرد. جینیونگ دوان دوان به داخل ساختمون پرورشگاه رفت از نظر ناپدید شد. جه بوم دوباره سرشو توی کتابش فرو کرد . صحبت تعدای از بچه ها که پشت سرش رد میشدن توجهش رو جلب کرد "پس یعنی این پسر پارک هیونشیکه ؟ همونی که تازه خودشو زنش توی تصادف مردن؟" میگن که مرگشون اتفاقی نبوده "
" یعنی کشتنشون؟ "
"اگه راست باشه جون این پسره در خطر نیست؟" از جه بوم دور شدن و ادامه ی حرفاشون رو نتونست بشنوه .. پارک هیونشیک... اسشمو شنیده بود. ازون ادمای پولدار سئول که خودشو و خانوادشون توی ناز و نعمت زندگی میکردن.اما یعنی این پسر کسی رو نداشت باهاش زندگی کنه که اورده بودنش اینجا ؟ سرشو تکون داد و به کتابش برگشت .زندگی بقیه به اون مربوط نبود.
VOUS LISEZ
Angel of Death (persian)
Fanfictionفرشته ی مرگ به سراغت میاد ازش فرار میکنی؟ یا با آغوش باز به طرفش میری جه بوم، کسی که همه فکر میکنن یه هیولاست، جینیونگی که عشقش رو سرکوب کرده... تنفر یا عشق کدومشون پیروز میشه؟ ژانر :جنایی، رومنس، اسمات کاپل اصلی : جی جی کاپل فرعی :دوجه، مارکسون