18.PUPPET

73 18 5
                                    

قسمت 18

Puppet

آهنگ پیشنهادی Rulle - the world we made

مثل یه عروسک خیمه شب بازی، زندگیش در دست خودش نبود، سایه ی خیمه شب باز رو میدید، نزدیکیشو حس می‌کرد، اما وقتی که دستش رو دراز می‌کرد تا بگیرتش میدونست چیزی نیست جز یه سایه، جز یه خیال، اون عروسک خیمه شب بازی شده بود که از ثانیه بعدشم خبر نداشت

روی صندلی های پلاستیکی تو راهرو نشسته بود، جینیونگ هنوز داخل اتاق عمل بود، حالا دیگه آفتاب به وسط اسمون رسیده بود، نور نارنجی رنگش از داخل پنجره بزرگ ته راهرو به داخل می‌تابید و راهرو ی تاریک رو تا نیمه روشن می‌کرد، ارنج هاشو روی رونش گذاشته بود و با انگشتاش های پیشونیش میمالید

یه نفر داشت به طرفش میومد، سرشو بالا آورد، یونگجه در وسط راهرو ایستاده بود، در طرف راستش سرمی روی پایه قرار داشت، با دوتا دستاش پایه سرم رو محکم گرفته بود که نیافته ، بدون اینکه حرفی بزنه به طرف جه بوم اومد و کنارش نشست

"جینیونگ هیونگ هنوز توی اتاق عمله؟"

جه بوم بی اختیار پاهاش رو با ضرب مداومی روی زمین می‌کوبید، نفس عمیقی کشید و گفت "آره.. دو ساعته اون توعه، دکترش میگفت عمل حساسیه باید جوری گلوله رو خارج کنن که آسیبی به مغر وارد نشه"

یونگجه گوشه لباشو جمع کرد و گفت "اون از پسش بر میاد مطمئنم "صداش آروم بود، به نظر میرسید با خودش در کشمکشه تا حرفی رو بزنه

جه بوم آهی کشید و نگاهش کرد "چی میخوای بگی یونگجه؟ "

یونگجه اب دهنشو قورت داد" من.. معذرت میخوام.. این چند وقته مثل یه عوضی رفتار کردم.. من با از دست دادن کوکو نتونستم کنار بیام... بدون اینکه بفهمم توام از دست دادم.. تورو مقصر میدونستم اما همچنان دوستت داشتم، با تموم وجود ازت نفرت داشتم اما هر شب با یاد تو میخوابیدم، آدم چطور میتونه هم از یه نفر متنفر باشه هم عاشقش باشه ‌؟ "نگاهش به دیوار سفید رو به رو بود، اب دهنشو دوباره قورت داد" اما حالا بهتر میدونم.. من و تو.. هیچوقت قرار نبود باهم باشیم... من نیمه ی گمشده ی تو نبودم "برگشت و به جه بوم نگاه کرد" اما اون هست.. من.. هنوزم دوستت دارم.. عشق رو نمیشه به این راحتی فراموش کرد.. ولی میخوام که تو خوشحالی باشی با هر کی که هستی.. منم سعی میکنم فراموشت کنم.. امیدوارم زمان کمکم کنه.. گرچه هیچوقت زمان طرف آدم نیست... ولی من فراموشت میکنم جه بوم... اینو بهت مدیونم فقط... "

جه بوم اخم کرد" فقط چی؟ "حرف های یونگجه آزارش میداد، ازینکه چقدر خودخواه بود و به احساسات یونگجه توجه نکرده، تموم این دو سال ازش دوری کرده، لیاقت یونگجه بیشتر ازین ها بود، کاش میتونست بیشتر ازین بهش بده

یونگجه لب پایینشو گزید و ادامه داد" میشه هنوزم با هم دوست باشیم؟.. من نمیخوام از دستت بدم.. میخوام بازم در کنارت باشم.. فقط در حد یه دوست.. میشه؟" ملتمسانه به جه بوم نگاه کرد "تو کسی هستی که همیشه بهش اعتماد داشتم.. تنها کسی که میتونم بهش تکیه کنم... نمیخوام اینو از دست بدم.. نمیخوام تورو از دست بدم "جه بوم به طرفش چرخید، توی چشماش زل زد، هنوزم همون پسر بچه ی معصومی بود که دو سال پیش می‌شناخت، دستشو دراز کرد و روی شونه ی یونگجه قرار داد" یونگجه یا.. تو هیچ وقت منو از دست نمیدی" دست دیگرش رو جلو آورد و یونگجه رو در آغوش گرفت، یونگجه خنده کنان گفت" ایی ایی جای گلوله" جه بوم سریع خودشو عقب کشید، به کل زخم باند پیچی شده روی پهلوی یونگجه رو فراموش کرده بود، خندید و ازش معذرت خواهی کرد، دوباره بغلش کرد این بار با شدت کمتری، یونگجه چونشو روی شونه ی جه بوم قرار داده بود و به ته راهرو خیره بود زیر لب گفت "جه بوم هیونگ.. من میبخشمت" جه بوم از بغلش جداش کرد و پرسشگرانه نگاش کرد یونگجه ادامه داد "به خاطر مرگ کوکو.. این تقصیر تو نبود" جه بوم لبخند کم رنگی زد دستشو بالا برد و موهای فندقی یونگجه رو به هم ریخت، یونگجه سرشو پایین کشید و شونه هاش بالا اومد تا از دست جه بوم فرار کنه.

Angel of Death (persian)Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz