9.VOID

94 13 3
                                    

قسمت 9

Void

آهنگ پیشنهادی :K.Flay - Giver

خالی، تهی، هیچ چیز، خلا

مثل ناراحتی همیشگی که علتش رو نمیدونی، سنگینی روی قلبت، سایه ایی روی روحت

خلا مثل سیاهچاله ایی بود تموم وجودت رو ذره ذره نابود می‌کرد، حتی کورسوی نوری که در اعماق وجودت داشتی

جه بوم چطور قرار بود همچین چیزی رو پر کنه؟

در خونه رو باز کرد و وارد شد، جه بوم هم پشت سرش اومد در نگاه اول منظره زیبای بیرون توجهش رو جلب کرد بعد کتاب های بیشمار که اطراف خونه تو کتابخونه ها قرار داشت، ابروهاشو بالا انداخت حس می‌کرد به جای خونه وارد یه کتابخونه شده

ویولت که متوجه نگاه متعجب جه بوم شده بود گفت "هر کس یه سرگرمی داره.. نوشیدنی میخوری؟"

"ویسکی لطفا" جه بوم به طرف یکی از مبل ها تک نفره رفت و نشست

اینجا چیکار می‌کرد؟ خودشم نمی‌دونست

ویولت با لیوان ویسکی به سمتش اومد و لیوان رو به دستش داد جه بوم پرسید "خودت چی؟"

"من مشروب نمیخورم" جه بوم به یاد شامشون با جانگ کوک افتاد اونجا هم چیزی ننوشیده بود. در سکوت مشروب رو سر کشید و منتظر موند تا ویولت حرف بزنه، بهش نگاه کرد

از پنجره به بیرون خیره شده بود، نمی‌دونست به چی به اینقد با دقت زل زده اما ذهنش درگیر بود، بعد از چند دقیقه سکوتش رو شکست و گفت "چیزی راجب مرگ سیاه میدونی؟"

"هوم؟"

"مرگ سیاه. همون طاعون.. یه اپیدمی که چند صد سال قبل اتفاق افتاد.. کلی آدم مردن.. مردم احمق اون دوره فک میکردن این عذاب الهیه به خاطر گناهاشونه.. توی همین دوران یه گروهی از مردم داوطلب میشن که شبانه روز توی کوچه خیابونا پرسه بزنن و از خدا طلب بخشش کنن، کم کم اینقدر شیفته ی این کار میشن که سختیش و به جون میخرن، از زندگی روز مرشون میزنن تا بی وقفه راه برن و راه برن... کم کم سختیش تبدیل میشه به لذت " به طرف جه بوم برگشت و به سمتش اومد

جه بوم با سردرگمی پرسید" منظورت ازین حرفا چیه؟ "

وایولت پشت مبل قرار گرفت دستاشو دو طرف دسته ی مبل گذاشت صورتشو به گردن جه بوم نزدیک کرد، اونقدر نزدیک که نفس های عمیقش رو پشت گردنش حس می‌کرد، با هر دم و بازدم مو به تنش سیخ میشد

ویولت ادامه داد "چون جه بوم.. تنها راه از بین درد جایگزین کردنش با یه درد دیگس.. و تبدیلش به لذت" سرشو بالا برد بدون اینکه دستش به پوست جه بوم بخوره یقه ی لباس رو کشید و گفت "دنبالم بیا، پیراهنتو در بیار" جه بوم آب دهنشو قورت و به ویولت که به سمت اتاق خواب میرفت خیره شد، حس می‌کرد بدنش مسخ شده

Angel of Death (persian)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant