17.NOW

86 20 6
                                    

قسمت 17

Now

آهنگ پیشنهادی :All is lost - Katie Garfield

حال،نه گذشته، نه آینده، چیزی که مهمه ،تنها چیزی که داریم الانه، و باید زودتر ازینکه زیادی دیر بشه تک تک ثانیه هارو دو دستی بچسبیم

چیزی که الان از دست میدیم، دردناک تر از گذشته و غیر قابل جبران تر از ایندست.

صدای بوق دستگاه‌ هر ثانیه توی اتاق میپیچید و سکوت رو میشکست بعد از صدای دستگاه دیگه ایی به دنبالش میومد و دوباره دستگاه بعدی. مثل یه چرخه ی نامتناهی که به نطر میرسید تمومی نداره. چشماشو کمی مالید و به اطراف نگاه کرد. خودشو روی صندلی بالا کشید. کسه دیگه ای به جز خودشون داخل اتاق نبود. آفتاب در حال طلوع بود و بارقه های نور از لای پرده ی نازکی که کشیده شده بود به داخل میومد و اتاق رو کمی روشن میکرد. در نور کم به بدنی که روی تخت دراز کشیده بود زل زد. بی حرکت بود. تنها علائمي که نشون میداد هنوز زندس دستگاه‌ هایی بود که بهش وصل شده بودن. سرشو به پشتی صندلی تکیه داد و به سقف زل زد. یک هفته ازون اتفاق میگذشت. از نظر اون مثل یک سال گذشته بود. زمان در مواقع سختی ها خیلی کندتر میگذره.

همون موقع در باز شد و از فکر بیرونش آورد. جکسون بود. لبخند کم رنگی زد و به سمتش اومد. هنور از جای گلوله ای که به پاش خورده بود کمی میلنگید . لیوان قهوه ای توی دستش بود که ازش بخار بلند بود. لیوان رو به دستش داد و پرسید " هنوز به هوش نیومده؟"

"نه..دکترا نگفتن کی عملش میکنن؟"

جکسون آهی کشید و گفت" اول باید به هوش بیاد جه بوم، وضعیت الانش ناپایداره..اگه به هوش بیاد راجب عمل فکر میکنن" جه بوم سرشو تکون داد و قلپی از قهوش نوشید.

جکسون زیر لب گفت" اگه به هوش بیاد .." جه بوم به طرفش برگشت و نگاهش کرد" معلومه که به هوش میاد"

جکسون آهی کشید و ادامه داد" گلوله به سرش خورده..خیلی خطرناکه ..همین که تا الان تونستن زنده نگهش دارن خیلیه"

"جکسون..اون زنده میمونه من مطمئنم" دوباره به تخت زل زد. لیوان قهوه رو روی پاش قرار داد و انگشتا‌شو دور لیوان چرخوند "مطمئنم " جکسون سر‌شو به ارومی تکون داد لنگان لنگان از اتاق خارج شد.

مارک روی صندلی های انتظار روبه رو اتاق نشسته بود با دیدن جکسون لبخندی زد .جکسون به طرفش رفت و روی صندلی کنارش نشست "چی میگه؟"

"همون حرفای قبل ..مارک..شانس زنده موندش خیلی کمه"

"جکسونا..تا وقتی که جه بوم بخواد به زنده موندش امید داشته باشه ما هم امید داریم" جکسون سرشو تکون داد و پرسید" یونگجه حالش چطوره؟"

"بهتره.. اوردنش توی بخش..دکتر بهش تاکید کرده به خاطر بخیه های روی پهلوش خیلی حرکت نکنه اما با بم بم افتاده توی یه اتاق ..اونم که میدونی با یوگیوم حتی تو بیمارستانم میتونن مسخره بازی دربیارن"

Angel of Death (persian)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang