(بچه ها این پارت اسمات داره اگه خوشتون نمیاد نخونید و اسماتشم یکم خشنه دلشو ندارید سراقش نرید علامت میزنم )
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
یونگی:
داشتم با چندتا امگا خوشگل لاس میزدم که گوشیم زنگ خورد یه نگاه به صفحه گوشیم انداختم *دو متری* پوزخندی زدم بدون اینکه سلام کنم جواب دادم×چیزی شده که یاد ما کردی؟؟؟
_اون دهنتو ببند بیا این درو واز کن الان یه ساعته معطلم
×صبر کن الان میام نزنی درو بشکنی
_اگه یکم دیگه اینجا معطلم کنی شاید اینکارو کردم
×پوفففف باشه
قدمایه بلندمو ور داشتم تا سریع تر خودمو به در برسونم درو واز کردم زبونم بند اومد نه اینکه زبونم بند بیاد نه اصلا حرف زدن یادم رفت جیمین با اون هودی زرد رنگ با اون خط چشم رژ صورتی شبیه یه فرشته ها شده بود
همینجوری داشتم دید میزدم که صدا تهیونگ در اومد_اگه میشه اول از جلو در برو کنار که منو دوست پسرم رد شیم بعد کارتونو شروع کنید
منو جیمین جنگکوک بهش اخم کردیم البته جیمین یکم بیشتر از خم بود
_چیه همه به من نگاه میکنید ؟؟؟انگار من بودم داشتم دید میزدم
×بیاید تو
همه باهم رفتیم دور یه میز نشستیم صدا موزیک انقدر زیاد بود که بزور صدایه همدیگرو میشنیدیم جینین جنگکوک کنار هم نشسته بودن منم کنار تهیونگ تهیونگ به ادمایی داشتن میرقصیدن یا داشتن همدیگرو میخوردن نگاه میکرد
جنگکوک با نوشیدنیش ور نیرفت منم به جیمین زول زده بودم اونم دید همینجوری زل زدم با صدایه بلندی گفت÷میخوای پاشیم برقصیم؟؟؟
×چرا که نه
بلند شدم اون دست سفید نرمشو گرفتم و باهم میون جمعیت رفتیم
تهیونگ:
" یونگی احمق الان رفتی خوش بگزرونی منو با این زشت تنها گزاشتی؟؟؟بزار ببینم فردا کیه که میچسبه به پام ترو خدا کمک کن تهیونگ اونجا حسابی حالتو میگیرم "
همینجوری که داشتم با خودم غرغر میکردم دیدم یه الفا که داشت با بارمن حرف میزد هی به جنگکوک نگاه میکرد
"به چی این بیریخت داری نگاه میکنی؟؟؟"(بچه ها این رگ غیرتش زده بالا داره خودشو قانع میکنه😂😂😂)
الفاهه پاشد اومد طرف جنگکوک دستشو طرف جنگکوک دراز کرد&هی خوشگله همراهیم میکنی؟؟؟
"وات دفاک الان به این بیریخت گفت خوشگل؟؟؟ "
به جنگکوک زول زدم یه نگاه به من انداخت نیشخند زد با ناز اشفه دستشو گزاشت تو دست اون عوضی+حتما
"این الان چی گفت ؟؟وایستا ببینم چرا اعصاب من خط خطی شده؟؟؟به من چه ربطی داره؟؟؟حتی اگه با همه الفاهایه پارتیم باشه من باید به چپم بگیرم پس این حس مالکیت چیه دیگه ؟؟؟"
هیچی نگفتم دور شدنشونو تماشا کردم خوب من تنها کسیم که تنها مونده حوصله امگاهایه هرزه هم ندارم
همینطور که داشتم بطری مشروبم رو سر میکشیدم به جنگکوک اون الفا نگاه میکردم که چجوری جنگکوک داره میخنده و دستایه اون الفا دور کمرش حلقه شده بطری اول مشروبم تموم کردم یه بطری دیگه ور داشتم دیگه کاملا مست شده بودم
یه نگاه به جنگکوک اون الفا انداختم دست اون الفارو دنبال کردم داشت باسن توپور قلمبه جنگکوک لمس میکرد
یهو کل تنم داغ شد دلم میخواست برم هم جنگکوک هم اون الفارو با خاک یکسان کنم ولی به وقتش "اروم باش تهیونگ اروم الان وقت تلافی نیست "
داشتم خودمو اروم میکردم که دیدم اون الفا لباشو چسبوند به لبایه جنگکوک
"لعنتی دیگع نمیتونم تحمل کنم "
پاشدم رفتم سمتشون

YOU ARE READING
نفرین شیرین
Werewolfجنگکوک :امگایی که خیلی زیبایه ولی به همون اندازه دست نیافتنی اون جلو همه الفاها وایمیسته و هیچوقت سرخم نمیکنه تهیونگ :الفایی که هرشب با یک امگایه و هیچکس جرعت مقابله باهاشو نداره و هر چیزیم که بخواد به دست میاره چی میشه اگه این دوتا روبه رویه هم ق...