جنگکوک:
چشمامو وا کردم رویه تخت کینگ سایز بودم
خاستم از رو تخت بلند بشم که درد وحشتناکی تو کمرم احساس کردم
و با این درد همه چیز یادم اومد شروع کردم به گریه کردن
خدایا باورم نمیشه این بلا سرمن اومده
پاهامو از تخت اویزون کردم و اولین قدمی که برداشتم باعث شد با مخ بیام زمین
از گوشه تخت گرفتم بلند شدم دور ور اتاقو یع نگاه انداختم یه کمد با یه اینه قدی و یه تخت کینگ سایز دیگه چیزی نبود
و من هیچ لباسی نداشتم چجوری باید میرفتم خونه ؟؟؟
لنگ زنان خودمو به کمد رسوندم وازش کردم
یه تیشرت مشکی بایه شلوار خاکستری رنگ ور داشتم
به سمت در اتاق رفتم درو واز کردم تویه راه رو طولانی بودم که دریایه زیادی داشت
اهمیتی ندادم تنها هدفم این بود که از این خونه بزنم بیرون
چند قدم ور داشتم که دیدم یه اقا که موهاش سیاه سفید بود (منظورم از این نوع ادمایین که چند تار مو سفید تو موهایه سیاهشون دارن )
بهم نزدیک شد تو صورتش هیچ حسی نبود انگار که ربات باشه£بلاخره بیدار شدین ارباب طبقه پایین منتظرتونن
+ارباب دیگه کیه؟؟؟اصلا من کجام؟؟؟
£اینجا عمارت کیم هستش و اربابم اقایه تهیونگ هستن
+پس اون حروم زاده بعد اینکه بهم تجاوز کرد منو اورده اینجاهه فکر کرده من ازش شکایت نمیکنم؟؟؟
کاری میکنم خبر رسواییشو یه نفرم نباشه که ندونه باید هنه بفهمن اون چه اشغالیه£لطفا اروم باشید ....همراه من بیاید
پشت سرش راه افتادم حالا که توجه میکنم عمارت کیم واقعا بزرگه ولی چه فایده که با این همه پول بازم نمیشه انسانیتو خرید
از راه پله ها اومدیم پایین یه سالن بزرگ که وسطش چندتا مبل به صورت دایره چیده شده بودن
و وسط اون مبلا یه میز دایره ای بود
سمت راست یه پنجره خیلی بزرگ بود که میشه گفت تقریبا تمام دیوارو گرفته بود و باعث شده بود سالن روشن بشه
و همونجا یه میز مستطیل شکل درحالی که طولش زیاد بود با چندتا صندلی که که تمام طلایی رنگ بودن و روشون طرح هایه زیبایی داشت احاطه شده بود
اون مرد منو به سمت مبلایه وسط سالن برد£لطفا بشینید ارباب الان به دیدنتون میان
سرمو بالا پایین کردم کیم تهیونگ قسم میخورم تیکه تیکت میکنم الانم اینجا نشستم فقط و فقط میخوام بفهمم چرا؟؟؟
چرا اینکارو بامن کردی؟؟؟مگه من چه بدی به تو کرده بودم؟؟؟
تو ذهنم با خودم درگیر بودم که متوجه یه دست رو شونم شدم سرمو بالا بردم
تهیونگو دیدم که بایه نیشخند داره بهم نگاه میکنه
با خشونت دستشو از رو شونم زدم کنار+به چی میخندی عوضی ؟؟اونم بعد کاری که بامن کردی؟؟؟ازت شکایت میکنم
وقتی این حرفارو زدم تهیونگ اخم کرد و قیافه جدی به خودش گرفت
YOU ARE READING
نفرین شیرین
Werewolfجنگکوک :امگایی که خیلی زیبایه ولی به همون اندازه دست نیافتنی اون جلو همه الفاها وایمیسته و هیچوقت سرخم نمیکنه تهیونگ :الفایی که هرشب با یک امگایه و هیچکس جرعت مقابله باهاشو نداره و هر چیزیم که بخواد به دست میاره چی میشه اگه این دوتا روبه رویه هم ق...