part14

3.5K 466 59
                                    

(همینجا اول پارت میگم این پارت اسمات داره هرکی دوست نداره نخونه علامت میزنم 💟💟)

جیمین:
تویه این هفته هیونگ خیلی بهمون تکلیف داد (وضعیتی که الان هممون تو دوران کرونا داریم 😑😑) ولی بازم وضعیت من بهتر از جنگکوک بود حداقل من در شبانه روز 6 ساعت میخوابیدم ولی جنگکوک شک دارم به 5 ساعت برسه خوابش
بدنمو کش دادم خسته شده بودم
واسه هودی لیموییمو ور داشتم حوصله شلوار عوض کردن نداشتم پس با همون شلوار جین آبی تیرم همراه با کفشایه اسپورت مشکی رنگم که چند روز پیش خریده بودم پوشیدم
چون کفشام نو بود جیر جیر صدا میکرد ولی من اهمیتی ندادم 
رفتم سمت پارکی که همیشه میرفتم وقتی بچه بودم مامانم منو همیشه اینجا میاورد تا بازی کنم اگرم تو اون هفته بچه خوبی بودم برام بستنی میخرید
رفتم نزدیک وسیله هایه بازی بچه ها رویه صندلی نشستم به بچه ها نگاه میکردم
که چجوری بدون اینکه بدونن دنیایه اطرافشون چه خبره یا براشون مهم باشه بازی میکردن
بلند شدم رفتم سمت دکه بستنی فروشی همینجور که قدم میزدم مین یونگی رو دیدم
که داشت بایه بتا قد بلند چشم سبز که موهاش مشکی بود با پوست سفید داشت قدم میزد
رابطه این دو نفر باهم چیه؟؟؟عشقت نسبت به من همینقدر بود مین یونگی؟؟؟هنوز از زمانی که منو تو بهم زدیم دو ماهم نگذشته !!
خیلی سعی میکردم نرم دونه دونه موهایه اون بتارو نکنم و باهاش تناب درست نکنم مین یونگی رو خفه نکنم
چند تا نفس عمیق کشیدم خیله خوب فقط میفهمم رابطشون چیه بقیش به من ربطی نداره 
تمام راه دنبالشون کردم بنظر خیلی باهم صمیمی میان بعد اینکه یه دور کامل تو پارک چرخیدن سوار تاکسی شدن
میدونم میدونم یونگی فقط میخواد برسونتش خونش همین
بازم نتونستم جلو خودمو بگیرم پشت سرشون یه تاکسی گرفتم جلو یه خونه ویلایی نگه داشتن اول اون بتا زشت وارد خونه شد بعدشم یونگی
با خشمی که به کل جونم افتاده بود پیاده شدم
هزینه تاکسی رو حساب کردم
با قدمایه بلند خودمو رسوندم به اون خونه دستمو چند بار محکم زدم به در
که اون بتا درو واز کرد بدون سلام کردم بهش تنه زدم وارد خونه شدم
خشکم زد چرا این خونه خالی بود؟؟؟هیچ وسیله ای اینجا نبود حتی یه لیوان !!!
به یونگی نگاه کردم که داره بایه نیشخند نگام میکنه
تابه خودم اومدم صدایه قفل کردن در خونه رو شنیدم دویدم سمت در چند دفعه دستگیره رو بالا پایین کردم
اون بتا مادر به خطا درو قفل کرده بود !!
بعد احساس کردم یه نفر پشتم وایستاده از پشت سرم بغلم کرد بوسه ای رویه گردنم زد

×میدونستم میای

÷الانم میرم

×وقتی در قفله اینجا هیچ وسیله ای نیست که بخوای درو باهاش واز کنی چجوری میخوای بری بیرون ؟؟؟

پوفففی کشیدم چرخیدم سمتش

÷کلیدارو بده

×دست من نیست ازش فقط یدونه بود که اونم تامی برد

نفرین شیرین Where stories live. Discover now