part18

3.7K 515 269
                                    

جنگکوک:
ساعت 4 بعد ظهر بود که من دوش گرفته بودم جلو اینه وایستاده بودم به خودم زول زده بودم
داشتم فکر میکردم تهیونگ چجور لباسی قراره برام بفرسته؟؟
از همه مهمتر چجوری ارایش کنم که جذاب بشم؟؟
نه وایستا من میخوام واسه کی خودمو خوشگل کنم؟؟؟
هوففف کشیدم سمت پزیرایی خونه رفتم
تازه خودمو انداختم رو مبل سه نفره که صدا چرخیدن کلید در خونه اومد
تنها کسی که کلیدایه خونه منو داشت جیمین بود
پس همینطوری لم دادم به در زول زدم که جیمین با دستایه پر داخل اومد با تعجب بهش نگاه کردم

+اینا چیه دیگه خریدی؟؟

اون به صورت پوکر نگام کرد

×مردم همه دارن خودشونو تو ارایشگاه پاساژا خفه میکنن فقط بخاطر اینکه تولد تهیونگ دعوتن اونوقت رفیق من نشسته با در دیوار صحبت میکنه

اخم کردم

+من به بقیه چیکار دارم من همین الانم به زور دارم میام تولدش

×وقت ارایشگاه گرفتی؟؟؟

+نه

×حدس میزدم واسه همین جلوتر واسه خودمو تو وقت گرفتم

+من بمیرمم پامو از این خونه بیرون نمیزارم

×اگه نیای به تهیونگ میگم یکشنبه ها از ساعت 10 شب به بعد پورن میبینی

یک ساعت 10 دقیقه بعد

جلویه اینه به دوتامون نگاه میکردم موهایه بلوندی که به صورت چتری رو پیشونیم ریخته بودم و لنز سبز یشمی گذاشته بودم سایه مشکی زده بودم وخط چشمی که باعث شده بود بیشتر چشمام به چشم بیاد رژ گلبه رنگم لبامو برجسته تر نشون میداد
جیمین بیشتر موهاشو داده بود بالا و ته موهاش ابی کرده بود و بایه لنز ابی کم حال ویه رژ صورتی رنگ شبیه به یه فرشته شده بود

×کوک پاشو برگردیم الاناست که راننده تهیونگ بیاد

+تو از کجا میدونی تهیونگ رانندشو دنبال من میفرسته؟؟؟

رنگ جیمین پرید سعی کرد یه جوری منو دست به سر کنه

×وقتی تهیونگ داشت با یونگی صحبت میکرد فالگوش وایستادم

+من چرا احساس خیانت بهم دست داده؟؟؟

جیمین یه سکته ناقصو رد کرد

×خوب باشه اعتراف میکنم تهیونگ فرستادم دنبال تو تا بیارمت اینجا قبل از ساعت 6 ببرمت خونه تمام هزینه هارو از قبل خودش پرداخت کرده میدونست اگه خودش ازت بخواد قبول نمیکنی پس از من خواست اینکارو انجام بدم

جنگکوک با صورت بدون حسی به جیمین زول زد یهو با تمام قدرت فریاد زد

+چییییییی؟؟؟

تهیونگ:
ساعت 5 نیم نشون میداد من با استرس جلو پدر مادرم نشسته بودم همزمان به جنگکوکم فکر میکردم
معمولا هروقت پدر مادرم همزمان با من شروع میکردن به حرف زدن یعنی با کله افتادم تو دردسر

نفرین شیرین Where stories live. Discover now