part8

3.8K 526 207
                                    

جنگکوک:
چشمامو اروم واز کردم تویه اتاق نسبتا بزرگ بودم
ولی اینجا کجاست؟؟؟
وقتی همه چیز مثل فیلم از جلو چشمم رد شد سرجام سیخ شودم اگه من رو تخت نامجون خوابیدم خودش کجاست؟؟؟اصلا بعد بیهوش شدن من چه اتفاقی افتاد؟؟
بیرون رفتم پزیرایی متوسطی بود با یه اشپز خونه که کوچولو بود
دقیق تر نگاه کردم دیدم یه دست از بالا مبل اویزونه ولی دیده نمیشه که کی رو مبله
جلوتر رفتم دیدم نامجون درحالی که یه دستش زیر سرشه و یه دستش از اون ور اویزونه خوابه
چه الفایه جذابی هم پولداره هم خوش اخلاق با مسئولیت از قیافه هم که چیزی کم نداره خوش به حال امگاش
پتو رو که پرت کرده بود پایین مبل ور داشتم انداختم روش یه کاغذ خودکار ور داشتم و شروع کردم به نوشتن
*ممنونم که کمکم کردی ببخشید باعث زحمتت شد چون خیلی خوابت عمیق بود بیدارت نکردم اینم شماره تلفنم اگه کاری داشتم که میتونستم انجام بدم حتما بهم بگو تا بتونم جبران کنم
[0976425678008] (بچه ها این مثلا شماره تلفنه همینجوری زدم و متوجه شدید کوک داره نامحسوس شماره میده ؟؟😂😂)
کاغذو رویه میز گزاشتم پاورچین پاورچین رفتم بیرون
وقتی رفتم بیرون خیابون خلوت بود ولی اهمیت ندادم باید سریع تر خودمو میرسوندم خونه وگرنه از گرسنگی همینجا یکی رو میخورم
وقتی وارد خیابون خونم شد ماشین تهیونگ جلو پام ترمز زد

_کوک باید باهم صحبت کنیم

توری تظاهر کردم انگار ندیدمش نه صداشو شنیدم پس به راهم ادامه دادم
ولی اون سمج تر از این حرفا بود همینطور که راه میرفتم اونم با ماشین دنبالم میومد

_کوک دارم سعی میکنم با زبون خوش باهات صحبت کنم اگه به این کارات ادامه بدی مجبورم به روش خودم عمل کنم

بازم کار خودمو کردم که ماشینو پیچوند جلوم بعد دونفر از پشت سر منو گرفتن یکیشون دست پامو گرفت و یکی دیگه با یه دستمال دهنمو سعی کردم فرار کنم ولی اونا کار بلد بودن
پس سر چند دقیقه بیهوش شدم (خدایی الان کوک چند دفعه بیهوش میشه؟؟؟)
وقتی دوباره بهوش میام متوجه یه پابند میشم که دور پایه راستم بسته شده بود و من درست تو خونه تهیونگ بودم
پاشدم بدون هیچ حرفی یا اهمیتی لبسامو ور داشتم رفتم پایین وقتی جلو در خروجی رسیدم

_من جات بودم پامو از این خونه بیرون نمیزاشتم چون به محض اینکه پات از در این خونه بیرون بره یه شوک الکتریکی از طریق اون پابند بهت وارد میشه و فقط باعث میشه بیهوش بشی

دیگه خونم به جوش اومد با صدایه دورگه ای که بخاطر عصبانیت اینجوری شده بود داد زدم

+دیگه چی از جونم میخوای؟؟چرا دست از سرم ور نمیداری؟؟؟مگه تو تلافیتو در نیاوردی؟؟؟مگه زندگی رو برام جهنم نکردی؟؟؟دیگه میخوای جونمم بگیری؟؟؟

_نه من فقط میخوام تو پیشم باشی میدونی چرا؟؟؟چون به طرز دیوونه باری عاشقت شدم حتی اگر ازم متنفر بشی نمیتونم ولت کنم

نفرین شیرین Where stories live. Discover now