جنگکوک:
بلاخره زخم پام خوب شد ولی خب ارزششو داشت تا از دست اون متجاوز خلاص بشم
و از شکایتم نکردم وقتی اون قراره برنده بشه چرا باید کاری کنم که مردم بهم بگن دروغگو ؟؟؟
اونا فکر میکنن من فقط واسه جلب توجه از کیم تهیونگ شکایت کردم و هرچی گفتم دروغه
پس بیخیالش شدم
امروز قراره دوباره برم مدرسه ولی نه برایه درس خوندن برایه اینکه انتقالی بگیرم و برم مدرسه دیگه تا چشمم به تهیونگ نیوفته
جیمین اولش میخواست باهام بیاد ولی نزاشتم چون فهمیدم تو مدتی که من نبودم جیمین به یونگی وابسته شده
و یونگیم خبر داشته من کجام ولی حرفی به جیمین نزده و جیمینم بهش گفته دیگه نمیخواد ببینتش
تقصیر یونگی نیست هرکس دیگه ای هم جایه یونگی بود حرفی نمیزد
همه از کیم تهیونگ میترسن یونگیم بخاطر ترسش نتونسته حرفی بزنه
من تا اینجا به رابطشون کمک کردم بقیشو خودشون باید درست کنن میدونم که جفتشون همدیگرو خیلی دوست دارن ولی از سر لجبازی همدیگرو پس میزنن
وارد مدرسه شدم نمیدونم چرا همه به من زول زدن
یه جوری نگاه میکنن انگار هیولا دیدن ولی خب مهم نیست منکه قراره از این مدرسه برم هرچقدر دوست دارین حرف بزنین
از دور جیمینو دیدم که داشت با تمام سرعت به طرف من میدوید
تنم به لرزه افتاد نکنه باز اون عوضی کاری کرده؟؟؟پس بگو چرا همه اینجوری نگام میکنن÷کووووووووک نرو دفتر مدیر
+چرا چیشده؟؟؟
÷یک ساعت پیش تهیونگ متوجه شد تو برایه اینکه از این مدرسه بری انتقالی گرفتی و مدیرم انتقالیتو امضا کرده تهیونگ رفت دفتر مدیر مدیرو انقدر کتک زد که همین چند دقیقه پیش بردنش بیمارستان خودشم هنوز تو دفتر مدیره اونجا نرو اگه بری نمیدونم چه بلایی سرت میاره
نفس عمیقی کشیدم تا یکم از استرسم کم کنم پس این بازی جدیدته خیله خوب بازی میکنم ببینم تو میبری یا من
+جیمین من باید برم دفتر مدیر بلاخره که باید اون برگه کوفتی رو بگیرم تا بتونم از این جهنم فرار کنم حالا اون کیم عوضیم هرچقدر دلش میخواد جلو پام سنگ بندازه
÷خیله خوب باشه برو ولی من پشت در وایمیستم اگه دیدی میخواست بهت صدمه بزنه کافیه فقط صدام کنی
+باشه
قدمامو بلندتر و محکم تر ور داشتم تا سریع تر به دفتر مدیر برسم
جلو در وایستادم از داخل هیچ صدایی نمیومد و همین یکم ترسناک بود بدون اینکه در بزنم درو اروم واز کردم دفتر مدیر توری بهم ریخته بود که انگار یه جنگ بزرگ رخ داده
درو بیشتر واز کردم و ایندفعه خودم وارد شدم کیم تهیونگو دیدم که با چشمایه به خون نشستش رو صندلی مدیر نشسته و برگه انتقالی منم زیر دستشه
در حالی که به اون برگه زول زده بود من یکم بیشتر نزدیک رفتم که به من نگاه کرد
توری نگام میکرد که انگار اگه یه قدم دیگه وردارم همینجا دفنم میکنه
YOU ARE READING
نفرین شیرین
Werewolfجنگکوک :امگایی که خیلی زیبایه ولی به همون اندازه دست نیافتنی اون جلو همه الفاها وایمیسته و هیچوقت سرخم نمیکنه تهیونگ :الفایی که هرشب با یک امگایه و هیچکس جرعت مقابله باهاشو نداره و هر چیزیم که بخواد به دست میاره چی میشه اگه این دوتا روبه رویه هم ق...