"LAST PART"
"بنفش کبود""با دست های لرزان به بازو هایت چنگ بزن و خودت را در اغوش بگیر.
به صدای غم انگیز موسیقی مورد علاقت گوش بده و ارام اشک بریز.در این دنیای خاکستری تنها بنفش کبودت ترکت کرده و رنگی در بین هاله های تیره وجود ندارد.
ناخن هایت را در پوستت فرو کن تا حداقل رنگ سرخ خون، دنیایت را از یکنواختی در اورد.
نوشیدنی سرد و تگریت را بنوش رو از درصد الکلش لذت ببر.کمی دود و بعد قرص ارامش بخش و پایان"
نگاه خنثی اش رو از کلمات تایپ شده ی اوراق به زن مقابلش داد.
چه از عمد یا غیرعمد، دامن تنگ خاکستری رنگش رو بالا تر کشیده و اجازه دید زدن زانو و رون های پر و سفیدش رو صادر کرده بود.
رژ لب سرخش تمام توجه اطراف رو به چهره ی بی نقصش جلب میکرد و ترکیب زیبایی رو با رنگ پوستش میساخت.
موهای نارنجی رنگ و کوتاهش به زیبایی تمام با امواج متعددی میدرخشید و با کک و مک های بینی و گونه های برجستهش هماهنگی ایجاد میکرد.چشم های درشت و یخی رنگش با شوق و ذوق رنگ گرفته بود...
اما در مقابل، چشم های سرد و شکلاتی رنگ مرد بی توجه به عشق و تحسین القا شده از چهره ی مصاحبه گر در انتظار پایان بحث بود.+این محشره! منظورم اینه که شما در طی یکسال بیشتر از هجده هزار دلار فروش داشتین...با توجه به اینکه "عدم هویت(Lack of Identity) " اولین کتابتون بود.
به آرومی سر تکون داد.
با دیدن بلندگو کوچک و مشکی رنگی که به لب هاش نزدیک شده با سرفه ی کوچکی گلوش رو صاف کرد و طمانینه پاسخ داد..._ممنونم...براش تلاش زیادی کردم. چند شب نخوابیدم و مدت زمان زیادیو صرف نوشتن کردم.
زن بعد از جابهجایی هدست مشکی رنگش، خودش رو جلو تر کشید و اینبار با شوق بیشتری شروع تمجید کرد...
+درسته، به طور کامل مشخصه شخصیت گرم و پرتلاشی دارین...بگذریم، سوالی که ذهن اکثریت رو مشغول کرده درمورد زویی و ویلیامه...این شخصیت ها الهام گرفته شده ان؟
زن مصاحبه گر بی خبر از احساسات درونی نویسنده شکسته ی مقابلش، با لحن ذوق زده و لبخند انزجار اور به روی لب هاش سراغ معشوقهش رو میگرفت.
خاطرات، درست مثل یک فیلم کوتاه تدائی میشدن.
با وجود یک سال، تک تک ثانیه ها و حواس رو به یاد داشت.
روزگاری که بی تفاوت با بهشت نبود.زین عزیزش؛ اولین و آخرینش...
دنیای دوست داشتنی لیام، در دنیای بیرحم و خاکستریش.اما نه...قرار نیست یا چشم های پر شده و لبخند تلخ به روی لب هاش گلایه کنه.
پس بعد از مکث کوتاهی، مختصر اما کامل پاسخ داد...
YOU ARE READING
LACK OF IDENTITY [Z.M] [Completed]
Romanceبا دست های لرزان به بازو هایت چنگ بزن و خودت را در اغوش بگیر. به صدای غم انگیز موسیقی مورد علاقت گوش بده و ارام اشک بریز. در این دنیای خاکستری تنها بنفش کبود تو ترکت کرده و حالا رنگی در بین هاله های تیره وجود ندارد. ناخن هایت را در پوستت فرو کن تا ح...