"A drop of blood, A drop of love "

1.5K 282 886
                                    

"part 11"
"یک قطره خون، یک قطره عشق"

بله،غم انگیز بود.

اینکه در خاکی متولد شده بود که در آغوش گرفتن معشوق ریز نقشش و عشق ورزیدن به اون گوی های طلایی یک گناه محسوب میشد،غم انگیز بود.

غم انگیز بود که مدام از هراس اشکار شدن گرایشش اطرافش رو چک کنه و با تاخیر لب هاش رو روی لب های غنچه شده ی پسرش قرار بده.

غم انگیز بود که مجموعه ای از کوته فکر ها،تنها عشق یک رنگ خودشون رو جز نرمال های جهان میشناختن.

یعنی در این حد سخت بود که در ذهنیت محدود و به خاک نشسته‌شون جا کنن که عشق،عشقه؟

اون احساس قرمز رنگ،جنسیت و سن نمی‌شناخت.
مکان و موقعیت نمی‌شناخت.
تندی و نرمی اخلاق نمی‌شناخت.
زشتی و زیبایی هم نمی‌شناخت.

ای کاش درس عشق هم تدریس میشد.
شاید اینطور بحث گسترده ی عشق رو در حباب کلیشه ی 'عاشق شدن مرد و زن و درنهایت بچه دار شدن و مرگ' نمی‌دیدند.

زین با دیدن اون مرد غریبه-که درست یه تفنگ شبیه به تفنگ لیام در دست هاش داشت-با ترس محسوسی آب دهانش رو قورت داد و مثل بچه گربه ی ترسیده ای،به ارومی خودش رو بین بازوهای لیام جا کرد تا بهش آسیبی نرسه.

مگه میشد تا زمانی که در بین بازوهای لیام نفس میکشه،صدمه ببینه؟

مرد بدون اینکه نگاه مصممش رو از نیشخند بزرگ جنگلبان بگیره،دست هاش رو به دور کمر پسر حلقه کرد و تن ظریفش رو به خودش فشرد.

دیگه برای انکار دیره...

بهتر بود که از عشقش محافظت کنه.
این کاری بود که عاشق ها انجام میدن.

زین که متوجه شده بود،اون مرد قرار نیست اجازه بده که به رقص شاعرانشون ادامه بدن،با لب و لوچه ی افتاده‌ خودش رو به سینه ی لیام فشرد.

طبق توضیحات لیام متوجه شده بود که این هنرمند های گناهکار در برابر عشق دو مرد و یا دو زن مثل یه تراکتور قدیمی و بدون ترمز رفتار میکردن.

این کمی برای زین عجیب بود.
خب یعنی...زین میدونست که انسان های زیادی وجود داره.
به عنوان مثال:

متجاوز هایی که با زن و یا مرد های معترض رابطه برقرار میکنن.

مرد های چهل ساله ای که با دختر بچه های کم سن و سال ازدواج و باکرگی اون دختر رو در سن پانزده سالگی میگیرن.

وزیری که به کشورش خیانت می‌کنه.

والدی که فرزندش رو می‌کشه و ککش هم نمی‌گزه.

زنی که پا روی پیمانش می‌ذاره و دور از چشم همسرش خیانت می‌کنه.

انسان های سنگدلی که درست مقابل چشم های مظلوم کودکان فقیر انگلیس گاز بزرگی از ساندویچ ژامبونشون میزدن.

LACK OF IDENTITY [Z.M] [Completed]Where stories live. Discover now