"Part 1"
"روتین روزانه"هدف...
نشونه...
انتظار...
ماشه و فشار...
بوم.تن به خون نشسته ی آهوی بیگناهی که در بین دریای خون خودش،تقلا میکرد.
تقلا میکرد و قرار بود به لیست بلند بالای شکار های مرد اضافه شه.بعد از تر کردن لب هاش،از بین بوته های سبزی که محاطش کرده بودند،بلند شد و به سمت آهویی که بی وقفه اشک میریخت و تقلا میکرد حرکت کرد.
اون حیوون بیچاره،نمیدونست که با هر حرکتی که میکرد،خون بیشتری از سوراخ توی گردنش خارج میشد و درد بیشتری بدن نحیفش رو دربر میگرفت.
پایان غم انگیزی برای حیوون بیچاره و پایان معمولی ای برای شکارچی با چند لول توی دست هاش بود.
بعد از تماشای جون دادن اون آهوی حنایی رنگ،از هر دو جفت پای لاغرش گرفت و به هر سختی ای که بود،اون رو به سمت ماشین شکاری و بزرگش حمل کرد.
بدن آهو کم کم سرد میشد و این نشانه ی مرگش بود.
بدون توجه به آواز گرم گنجشک ها و نسیم خنکی که پوستش رو نوازش میکرد،با چهره ی بی حسش،بدن بی جون اهو رو روی پشت صندوق مانند ماشینش انداخت و نفس راحتی کشید.
اگه انسان شادی بود،با لبخند بزرگی زیر درخت مورد علاقهش لم میداد و به ابرهای خاکستری خیره میشد.
روزی برای خوردن شامش به بیرون میومد و پس مونده ی غذاش رو به زاغ های بیچاره میداد.اما خب...لیام نه انسان شادی بود و نه حوصله ی اینکار ها رو داشت.
تنها سرگرمیش تماشای فیلم های خاکستری توی تلویزیون جعبهیش و گوش دادن به آهنگ های دهه ی چهل میلادی از رادیوی قرمز و قدیمیش بود.
نه عاشقی نه معشوقی...
محبوب ترین فرد زندگیش،چندلول عزیزش بود و از انسان ها بی زار بود.
تنها افرادی که باهاشون در ارتباط بود،مک و کریس...مشتری های احمقش بودن که گوشت شکار هاش رو برای فروش در شهر میخریدن.
روستای کوچکی چند مایل اونطرف تر از جنگل سرسبزی که در اون زندگی میکرد وجود داشت اما فقط زمانی که نیاز به خرید داشت به اونجا میرفت.
دختر های روستا عاشق جذبه ی این مرد شده بودن و با گونه های گر گرفته از کنارش رد میشدن اما بچه ها همیشه از جدیتش میترسیدن.
هرچند که مرد بداخلاقی نبود،فقط کمی بی حوصله و جدی بود.
به دلیل طی کردن مسافت زیادی،زانوی آسیب دیدهش درد میکرد اما اهمیتی نداد.
بی حوصله،پشت فرمون اون ماشین از رنگ و رو رفته نشست و به سمت کلبه ی نچندان بزرگش حرکت کرد.
YOU ARE READING
LACK OF IDENTITY [Z.M] [Completed]
Romanceبا دست های لرزان به بازو هایت چنگ بزن و خودت را در اغوش بگیر. به صدای غم انگیز موسیقی مورد علاقت گوش بده و ارام اشک بریز. در این دنیای خاکستری تنها بنفش کبود تو ترکت کرده و حالا رنگی در بین هاله های تیره وجود ندارد. ناخن هایت را در پوستت فرو کن تا ح...