"part 4"
"میکائیل یا گابرئیل"
"تیک...تاک"
تنها صدای حاضر در کلبه...
تنها صدایی که موجب تفاوت اون کلبه،با کلبه های خالی از سکنه شده بود.عقربه های غبار گرفتهی ساعت،سه بامداد رو نشون میدادن پس با این حساب سه ساعت به طلوع آفتاب مونده بود...
ساعت پاندولی خاک گرفته ی بیچاره...
در طبقه ی بالا...در اتاق مرد شکارچی،موقعیتی وجود داشت که فوق العاده دیدنی بود.
پسری که به راحتی روی تخت بزرگ مرد خوابیده بود و خواب هفت پادشاه میداد و مردی که حدود شش بار ترسیده از خواب پریده و به پسر غرق در خواب و اروم کنارش خیره شده بود...
و اینها همه مربوط به اون مکالمه ی عجیب و غریب چند ساعت پیش میشد.
اون مکالمه ی بی سر و ته و ترسناک...تخت به قدری بزرگ بود که دو پسر به راحتی بتونن روش استراحت کنن اما...
به راحتی؟
بیخیال مرد!لیام تابحال شش بار به دلیل ترسش از اون موجود لعنتی،بیدار شده و بعد از نیم ساعت زل زدن به اون کوالای خوابالو که مثل نوزاد ها دهنش رو مزه مزه میکرد؛دوباره میخوابید...
اما این چرخه ی عذاب آور ادامه داشت.
زمانی که دید خطری تهدیدش نمیکنه،عرق روی شقیقهاش رو کنار زد و دوباره زیر لحاف خزید.
اون مرد حاضر نبود با اون پسر روی یه تخت و یا حتی اتاق بخوابه و اگه چشم های مظلوم پسر وجود نداشت لیام توی پذیرایی مشغول خروپف کردن بود.
Flash back:
_اگه گرگ بیاد و منو بخوره چی؟!اون وقت تو میخوای جواب همسر ایندمو بدی پین؟
در حالی که با چشم های ریز شده با پیپ توی دست هاش بازی میکرد و حدس میزد که این وسیله چه چیزی میتونه باشه،با لحن حق به جانبی به لیام پرید.
+گرگ نمیاد این اطراف زین و مهم تر از همه...کسی با یه پسر غرغرو و بی ادب ازدواج نمیکنه.
مرد بعد از چشم غره ی بزرگی به لوس بازی های اون پسر گنده،پیپ رو از بین انگشت های کشیدهش قاپید و دوباره اون رو سرجاش گذاشت.
_از کجا میدونی؟مگه کسی توقع داشت اینشتینی که توی مدرسه یه شاگرد به درد نخور بود نابغه ی فیزیک شه؟
زین بدون توجه به اون وسیله ی مسخره،بعد از گره زدن دست هاش به روی سینه اش با حفظ لحن حق به جانبش تشر زد و منتظر به لیامی که با دهن نیمه باز بهش خیره بود نگاه کرد.
یه جورایی دوست داشت امشب،کنار اون مرد بخوابه و زین پین کسی نبود که به همین زودی عقب نشینی کنه.
YOU ARE READING
LACK OF IDENTITY [Z.M] [Completed]
Romanceبا دست های لرزان به بازو هایت چنگ بزن و خودت را در اغوش بگیر. به صدای غم انگیز موسیقی مورد علاقت گوش بده و ارام اشک بریز. در این دنیای خاکستری تنها بنفش کبود تو ترکت کرده و حالا رنگی در بین هاله های تیره وجود ندارد. ناخن هایت را در پوستت فرو کن تا ح...