"part 7"
"هنرمندانِ گناهکار"
_بابارام...بابارام...بابارام...
تک آهنگی که بلد بود رو زیرلب زمزمه میکرد و از صدای جنگل لذت میبرد.
صدای برگ های و آواز پرندگان...
صدای گاه و ناگاه کلاغ ها...
صدای آرامش...صدای آرامشی که با تن زیبا و صدای بم پسر ترکیب و تبدیل به یکی از اواهای بهشتی شده بود.
درحالی که روی چمن های کنار کلبه دراز کشیده بود،به آرومی به سنجاب روی شکمش،از فندق های توی جیبش میداد و از تنهایی لذت میبرد.
اون حیوون بیچاره هم دور از درک اتفاق های دور و برش فندق های کوچک در دست های اون ادمیزاد-به ظاهر-رو میدزدید و در دهن گشادش جا میکرد.
به دلیل خوردن اون همه فندق گونه های کوچولوش باد کرده بود و باعث خنده ی پسرک مو پرکلاغی میشد.
چهره ی احمقانهش درست شبیه چهره ی زین شده بود؛
درست زمانی که سعی میکرد تمام آدامس هایی که از توی آشپزخونه ی لیام پیدا کرده بود رو توی دهنش جا بده.هرچند که بعد ها به دلیل اینکارش توسط لیام سرزنش شد و چیزهایی از قبایل"میخوای خودتو خفه کنی؟"یا"اینا رو قورت میدادی میمردی دیوونه"میشنید اما خب...
ارزشش رو داشت.اون چیز میزای کوچولو،خیلی شیرین و تازه بودن.
و حالا در انتظار اون مرد،روی چمن های نمناک و سبز جنگل دراز کشیده بود،برای سنجابی که لیام براش پیدا کرده بود،اواز میخوند.
اما با یاداوری اینکه دوست کوچولوش اسمی نداره،مکثی کرد.
باید به اون سنجاب بیچاره یه هویت میداد.بی هویت بودن بد بود.
اینکه نمیدونی به کجا تعلق داری و کی هستی وجودت رو زیر سوال میبره._باید برات یه اسم انتخاب کنم...
مخاطب به اون موجود کوچولو که با چشم های تمام مشکیش به چشم های زین خیره بود و با زبون ریزه میزهش انگشت هاش رو تمیز میکرد،گفت و به حالتی دراماتیکی در فکر فرو رفت.
دوست داشت اون سنجاب رو به رابطه ی چهار روزه ی خودش و لیام ربط بده...
_اسمتو میزارم لِین...ترکیب اسم من و لیام!
بعد از کمی فکر با حالت مغرورانه ای،انگار که جایزه ی بهترین اکتشاف قرن رو برنده شده بود،گفت و فندق بعدی رو به لین داد.
_زیامم میشه ها ولی اینشکلی اسم لیام بیشتر به کار برده شده...این ناعدالتیه...چرا باید اسم لیام بیشتر بکار گرفته شه؟
حینی که به توضیحاتش اضافه میکرد،به آرومی سنجاب چموش روی شکمش رو نوازش میکرد و بهش فندق بیشتری میداد.
YOU ARE READING
LACK OF IDENTITY [Z.M] [Completed]
Romanceبا دست های لرزان به بازو هایت چنگ بزن و خودت را در اغوش بگیر. به صدای غم انگیز موسیقی مورد علاقت گوش بده و ارام اشک بریز. در این دنیای خاکستری تنها بنفش کبود تو ترکت کرده و حالا رنگی در بین هاله های تیره وجود ندارد. ناخن هایت را در پوستت فرو کن تا ح...