"part 5""بدن جدید!"
بوی خاکِ نمناک و صدای خشک کلاغ ها،همخونی جالبی با نور نارنجی رنگِ خورشیدِ درحال طلوع داشت.
پرتو های ضعیف و لطیفِ خورشید،روی پوست روشنش میتابید و اجازه میداد موهای بور دست ها و صورتش قابل تشخیص باشه.
سایه ی مرد روی چمن های جنگل قرار گرفته بود و تصویر غریبی رو میساخت.
یه نارنجیِ غمگین و غریب...
کلاه فرانسویِ طوسی رنگ روی سرش رو کمی جابهجا کرد و هوای جنگل رو نفس کشید.
بوی نم خاک و گیاه های تمیز شده بهش حس خوبی میداد.
حس تعلق...اینجا جای همیشگی لیام بود.
جایی که زندگی میکرد و پیروز میشد.
بعد شکست میخورد و عقب میکشید.
در تنهایی قهقهه میزد و برای پایان صبر میکرد.
بعد دفن میشد و با روحش تماشاگر میشد.البته اگه تنهایی ای وجود داشته باشه...
اینطور که معلوم بود فعلا فعلا ها باید اون پسرک لجباز مو مشکی رو تحمل میکرد.هرچند که عاشق تک تک ثانیه های این تحمل شیرین بود.
زمانی که از خواب بیدار شد،با زیبا ترین صحنه ی هستی روبه رو شد.
صحنه ای که لیام رو مبهوت خودش کرده بود...پسری که با مژه های گره خورده و گونه های صورتی شده از گرما؛غرق در خواب بود و طبق عادتش دهنش رو مزه مزه میکرد.
دندون های تقریبا خرگوشی و برفیش،از بین لب های صورتی رنگ و نیمه بازش قابل مشاهده بود و موهای مشکی و پرپشتش به شلخته ترین حالت ممکن روی بالشت خودنمایی میکرد.
لیام میتونست قسم بخوره که مو های پسر تفاوتی با تکیه ای از آسمان شب نداشت.
میتونست تماشای موج موهای مشکی پسر رو به تماشای بهترین فیلم دهه ی نود ترجیح بده.
میتونست تا ابد بین تار های موج دار ظریف پسر زندگی کنه.تو رفتگی گونه و زاویه ی فک پسر لیام رو وادار میکردن که به زیبایی ایمان بیاره.
و در اخر...
اون لب های بوسیدنی ای که فوق العاده مرد رو وسوسه میکردن.مطمئنا اگه لیام انسان خودداری نبود،بدون توجه به اینکه پسر خوابه مشغول گزیدن اون ها میشد.
تقریبا بوسیدن اون لب ها براش یه رویا شده بود.
ته دلش سنگینی میکرد و قلبش رو تحت تاثیر قرار میداد.اون قلب بیچاره رو وادار میکرد که ساعت ها درمورد لب های پسرک خیال پردازی کنه...
درمورد اینکه شستشو رو روی اونها میکشه و لمسشون میکنه.
بعد با لطافت لب هاش رو روی لب های پسر قرار میده و اون آبنبات ها رو میبوسه.
YOU ARE READING
LACK OF IDENTITY [Z.M] [Completed]
Romanceبا دست های لرزان به بازو هایت چنگ بزن و خودت را در اغوش بگیر. به صدای غم انگیز موسیقی مورد علاقت گوش بده و ارام اشک بریز. در این دنیای خاکستری تنها بنفش کبود تو ترکت کرده و حالا رنگی در بین هاله های تیره وجود ندارد. ناخن هایت را در پوستت فرو کن تا ح...