"part 8"
"مال من"
با چشم های درشت شده ای که مژه های بلندش رو بیشتر به رخ میکشید،حرکات مرد رو با کنجکاوی کودکانه ای دنبال میکرد.
با قامت ورزیده و بلندش-که به زین حس غرور میداد-روی اون کاسه ی بزرگ و سفید رنگ خم شده بود و دستش رو در آب داخلش،حرکت میداد.
حدس میزد که دوش گرفتن باید مثل توپ بازی باشه اما اینجور که مشخص بود،این عمل کمی جدی تر از یه بازی ساده بود.
_قراره این داخل حموم کنی یا به اصطلاح دوش بگیری.
لیام درحالی که با لبخند مهربونی مشغول چک کردن دمای آب وان بود،مختصر توضیح داد و عقب کشید تا زین بتونه وان رو آنالیز کنه.
نه دوست نداشت پسر خوشگلش به وسیله ی دمای کم اب،سرما بخوره؛نه دوست داشت پوست پنبه ایش به دلیل دمای زیاد اب،اذیت شه.
دلیل همین بود...دلیل تمام اهمیت و توجه ای که به پسر اختصاص میداد.بی حال بودن اون پسرِ پر شور آخرین چیزی بود که بهش نیاز داشت.
زین با دهن باز و ابروهای بالا پریده ای،به اون کاسه بزرگ نگاهی انداخت.
کمی عجیب بود.در اون اتاقک کوچک،یه شی صندلی مانند و اون کاسه ی سفید رنگ وجود داشت...
چیزی در مورد اون شی صندلی مانند نمیدونست اما طبق توضیحات لیام به این نتیجه رسیده بود که اون کاسه ی بزرگ که وان تلفظ میشد،مخصوص شست و شوی بدن انسان هاست.نباید زیاد سخت باشه...شاید مثل یه شنا کردن ساده ست.
پس سری تکون داد و به سمت وان قدم برداشت تا در اون شی سرامیکی جنس بشینه و آب بازی کنه اما...
_باید لباسات رو در بیاری عزیزم.
لحن تقریبا خجالت زده ی لیام،پسر رو وادار کرد که با چشم های درشت شده،مکث کوتاهی کنه.
نگاهی به لباس های توی تنش انداخت...
واقعا دوست نداشت،شلوارک قهوه ای رنگی که لیام براش خریده بود رو از تنش خارج کنه.
اون تیشرت صورتی رنگ هم مستثنی نبود.اما به ناچار،مجدد سر تکون داد و بدون اندکی خجالت تیشرت صورتی رنگش رو از سرش رد کرد...
رد کرد تا اجازه بده بدن روشنش بدرخشه و لیام رو مست خودش کنه.
درسته...زمانی که زین رو داشت نیاز به قوطی های آبجو درون یخچالش نداشت.
اون پسر بدون کمی تلاش لیام رو مست خودش میکرد.بوی شیرین تنش که قابل توصیف نبود.
اون بو،بوی توت فرنگی و ابنبات یا همچین چیزی نبود...اون رایحه تنها مختص تن فرشته کوچولوش بود.طعم لب هاش که خوش طعم ترین شیرینی دنیا بود.
زمانی که اونها رو میبوسید،طعم گس یه شراب صد و پنجاه ساله رو احساس میکرد.
YOU ARE READING
LACK OF IDENTITY [Z.M] [Completed]
Romanceبا دست های لرزان به بازو هایت چنگ بزن و خودت را در اغوش بگیر. به صدای غم انگیز موسیقی مورد علاقت گوش بده و ارام اشک بریز. در این دنیای خاکستری تنها بنفش کبود تو ترکت کرده و حالا رنگی در بین هاله های تیره وجود ندارد. ناخن هایت را در پوستت فرو کن تا ح...