شب وقتی از به اصطلاح جنگل برگشتن هر کس به اتاق خودش رفت. تهیونگ دوش گرفت و با یه ربدوشامبر ارغوانی جلوی لپ تاپش نشست و با دنیل تماس گرفت.
دنیل:« هممم... به به ببین چی داریم اینجا! گورخر چرا دیشب بهم زنگ نزدی ها؟!» با لهجه ی غلیظ به انگلیسی غر زد.
تهیونگ هم با همون غلظت به انگلیسی جوابش رو داد:« ببخشید هیونگ یه دور همی کوچیک داشتیم.»
دنیل:« خب حالا کیا بودن؟»
تهیونگ:« زیاد بودیم. من و لیسا و رز و جونگ کوک هیونگ و جیمین هیونگ و جیسو و جنی و چانیول و بکهیون و...»
دنیل:« هوی هوی بسه چه خبره؟!»
ولی تهیونگ توجه نکرد:«... خفه شو هنوز مونده! آره بکهیون و سهون و یونگی هیونگ و هوسوک هیونگ و راستی نامجون هیونگ و جین هیونگ و سوهو هیونگ هم بودن! باورم نمیشه. خیلی خوب بود. خیلی خوش گذشت. جرئت حقیقت بازی کردیم و من لباس دخترونه پوشیدم و فاکک... درسته که خیلی بهم میومد ولی نباید می پوشیدم. نمیدونم چه فکری کردم که جای سه لیوان مشروب اون رو پوشیدم. به هر حال اون نمیتونست منو مست کنه! راستی یونگی و هوسوک و سهون هم دوست های جونگ کوک بودن و یونگی هیونگ واقعا باحاله!» اصلا قصد نداشت از اتفاقات و حوادث اون روز رو واسش تعریف کنه.
دنیل:« دقت کردی خیلی زر می زنی؟»
تهیونگ با تخسی جواب داد:« دقت کردی خیلی عنی؟ اصلا باحال نیستی. هیچ وقت حوصله مو نداری در حالی که جونگ کوکی همیشه با دقت به حرف هام گوش میده حتی اگه به قول تو زر بزنم!» و همون موقع فهمید چی از دهنش پریده.
دنیل:« هممم... پس دیگه انقدر با هم دوست شدید که هیونگ هم بهش نمی گی ها؟» و یکی از ابرو هاشو بالا انداخت.
تهیونگ:« خب... دوست... هاه نمیشه گفت... میدونی... امم»
دنیل اخم کمرنگی کرد:« بنال!»
تهیونگ از واکنش پسر می ترسید اما بالاخره که چی؟ باید می فهمید:« خب... میدونی هیونگ من به جونگ کوک علاقه دارم و خب اون هم همینطور و ما... امم... ما قرار میذاریم!» و چشم هاشو بست.
هیچ صدای از دنیل نیومد. تهیونگ چشم هاشو به آرومی باز کرد و چشمای گشاد شده و دهن باز مونده از تعجب دنیل رو دید.
دنیل:«... چـ چی؟... داری شوخی میکنی نه؟... بگو که بازیه!...{ وقتی جوابی از تهیونگ نشنید} تهیونگ؟...»
تهیونگ:« نه هیونگ بازی نیست. من واقعا دوستش دارم. در واقع... عاشقشم. هیچ وقت این حس رو به هیچ کس نداشتم و ما دیشب به هم اعتراف کردیم. در واقع از قبلش علاقه ی جونگ کوک معلوم بود.»
هیچ صدایی از دنیل شنیده نشد. بعد از چند ثانیه از جاش بلند شد و دستی روی صورتش کشید و زیر لب زمزمه کرد:« امکان نداره...»
چند ثانیه دیگه توی لپ تاپ به تهیونگ زل زد و بعد با سردی و ناراحتی گفت:« بعدا حرف می زنیم.» و تماس رو قطع کرد!
تهیونگ لب هاش رو جلو داد. میدونست که دنیل خیلی ناراحت شده. اون هیچ وقت تلفن رو روی تهیونگ قطع نمیکرد!
لپ تاپ رو بست و روی میزش گذاشت و یهو حس کرد خیلی دلش برای جونگ کوک تنگ شده. بله خودشم به این فکر کرد که" خفه شو این لوس بازیا چیه؟!" ولی پا شد و هودی پشمکی شو پوشید با یه شلوار جین مشکی که تا بالای مچ پا هاشو می پوشوند.
YOU ARE READING
DIAMOND_KOOKV
Romanceمو های طلایی رنگ پسر توی آغوشش رو نوارش کرد ... 《خیلی خوبه که پیشمی》 《فقط بخواه... فقط بخواه و من برای همیشه این جا میمونم.》♡~♡ COUPLE: KOOKV GENRE: ROMANCE، SLICE OF LIFE، ANGEST, SMUT، SUPER NATURAL, EMPREG STARTED: 1 DECEMBER 2020 ENDED: 28 JUN...