┨Chapter 6├ Dreamy Caress

163 44 115
                                    

با چشمای بسته تلفنو جواب داد و وقتی صدای بم پدرشو شنید خمیازه بلندی کشید.

-بابا ساعت چنده؟
-...
-اوههه خواب موندم!

چشماش از حدقه بیرون زدن و از رو تخت غلت خورد و رو زمین افتاد.

-آهههههه آیییی...چیزیم نشده
-...
-چی؟ نه نه نمیشه...
-اصرار نکن...
-نه بابا...
-دیرم شده بعدا بهت زنگ میزنم

با عجله از اتاق خواب بیرون رفت و سمت دستشویی دویید.

کیونگسو از تو آشپزخونه به داخل هال سرک کشید و دوباره مشغول خوردن صبحانه اش شد.

بعد از چند دقیقه سرشو بالا برد و با دیدن کای که با صورت خیس و موهای بهم ریخته بهش خیره شده لبخند کجی زد.

-بشین
-چرا بیدارم نکردی؟
کای با حرص پرسید و کیونگ با تمام خونسردی شونه هاشو بالا انداخت.

-دیرم شده
-امروز صبح تا ظهر بیکاری...فراموش کردی؟
کای با منگی رو صندلی نشست و کمی فکر کرد.

-آره یادم نبود
نیم نگاهی به صورت کیونگ انداخت و به آرومی لب زد:
-خوبی؟ درد داری؟

کیونگ لبخندی به چشماش زد و سرشو آهسته بالا و پایین کرد.

-دیشب خیلی بی رحم شده بودی
-متاسفم...میشه اتفاق شب قبلو فراموش کنی؟ خیلی بد رفتار کردم ازت عذر میخوام

دستشو تو موهای لخت و بلند پسر فرو برد و با حوصله تار های ظریف و بهم ریخته اشو مرتب کرد.

کای با آرامش منتظر موند تا کیونگسو موهاشو درست کنه و در آخر لبخند تشکر آمیزی به چشمای درشتش زد.

-اتفاق دیشب ماله چند ساعت قبلمونه...بهتره به چیزایی که ماله گذشته هاست فکر نکنیمو الانمونو با ناراحتی بهم نریزیم

-کیونگسویا
-هوم؟
-من بهت غبطه میخورم وقتی میبینم اینطوری ذهنتو کنترل میکنی...خیلی ممنونم که با بودنت بهم آرامش خیال میدی

کیونگسو ریز خندید و تیکه ایی از غذاشو سمت لبهای کای گرفت.

-بخور زیاد حرف میزنی
کای غذاشو جویید و دوباره لب باز کرد:
-امشب شام پیش پدرمم
-خیلی خوبه

-ازم خواسته تو رو هم با خودم ببرم
کیونگ اخم کمرنگی کرد و با تعجب پرسید؛
-مگه منو میشناسه؟
-نه

-پس چطوری ازت خواسته منو باخودت ببری؟
-قبل از اینکه باهات همخونه شم پیله کرده بود دوست دختر دارم منم گفتم میرم پیش یکی از دوستام میمونم و الان زنگ زده تو رو با خودم ببرم تا مچمو بگیره

اخم رو پیشونیش جاشو به چین و چروک های ظریفی داد که بر اثر لبخند و خنده به وجود اومده بودن و لبهاش در حین خندیدن جواب دادن:
-باشه میام

-عالیه...فقط کافیه بگم بابا این دوست پسرمه
کیونگ آب دهنشو بلعید و سعی کرد لبخندشو نگهداره.

" Dreamy Caress "[Complete]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon