┨Chapter 20├ Dreamy Caress

117 26 8
                                    

دوچرخه اشو وسط حیاط رها کرد. بزاقشو بلعید و با پاهایی که بخاطر سوز و سرما میلرزیدن سمت در رفت.
قبل از رسیدن دستش به دستگیره در، در توسط مادرش باز شد و صورت خشمگینش تو چشماش افتاد.
همونطور که قفسه سینه اش با فشار بالا و پایین میشد پلکهاشو به سختی رو هم فشرد و سرشو خم کرد.
-تو کجا بودی؟

داد بلند مادرش باعث شد تو جاش بپره و قدم کوتاهی به عقب برداره. به سختی نفس کشید و با صدای خفه و گرفته ای زمزمه کرد:
-ما...مان
زن بازوهای پسر رو تو دستاش گرفت و غضبناک غرید:
-با توام...کدوم گوری بودی؟
سر تهیونگ ناتوان و بی قرار عقب افتاد و صورت رنگ پریده اش تو نگاه عصبانی مادرش افتاد.
-تهیونگ
-مامان...من...

ترس و وحشت تو چشمای زن جای گرفت و باعث شد تو کسری از ثانیه عصبانیتش فروکش کنه و جاشو به نگرانی بده.
-سر تا پات خیس شده...کجا بودی؟
تهیونگ دماغشو بالا کشید و آب دهنشو همراه سوزش گلوش قورت داد.
-خیلی...سرده
زن بدون حرف اضافه ای با عجله دستشو دور شونه پسر ریز جثه اش انداخت و اونو به داخل خونه برد.

________________

-بیا اینجا
کیونگسو با شیطنت ابروهاشو بالا پروند و بالششو از رو تخت گرفت.
-امشب میخوام رو زمین بخوابم.
کای پوووف بلندی کشید.
-کیونگ اذیت نکن...بیا همینجا.
-نوچ
بالشو روی زیر اندازش گذاشت و پتو رو روی خودش کشید.

کای کلافه دستی به صورتش کشید.
نمیدونست دو دقیقه قلقلک دادنش همچین تاوانی داره! اما شنیدن صدای خنده هاش که از عمق وجودش می اومد خوش آوا ترین سمفونی دنیا بود.
شبیه به پا گذاشتن رو کلاویه های پیانو، که مدام با شنیدن صداش به زیبایی موسیقی ای که از پیانو نواخته میشد قلبش رو از آرامش پر میکرد.
طاقت دور موندن از پسرک لجوج و لجبازش رو نداشت.

از تخت پایین پرید و بالششو زیر بغلش گرفت.
کنار کیونگ رو زمین نشست و دماغشو مثل پسر بچه های کتک خورده بالا کشید.
با چشمای مظلوم شده به خط صاف لبهاش و پلکهای بسته اش نگاه کرد.
-سویی
-هوم
-سویی
-اونطوری صدام نکن کای!
-سو
-میگی چته یا اینکه از اتاق پرتت کنم بیرون؟

کای لبهاشو تو دهنش کشید و سعی کرد خنده اشو کنترل کنه و صدایی ازش بیرون نزنه.
-من تنهایی میترسم.
کیونگ لای یه پلکشو بالا برد و با افسوس به مرد گنده مقابلش نگاه کرد.
-لوس نکن خودتو خرس گنده...هییییییی...ایششش
کای به صورت تو هم رفته اش خندید و با پر رویی بالشو رو پارکت کف اتاق گذاشت و دراز کشید.
-همینجا میخوابم هیچ حرفی نمیزنم.

قبل از شنیدن اعتراض کیونگ سریع چشماشو بست تا نتونه غر بزنه.
کیونگ تکخند بی صدایی کرد و انگشتشو جلو برد و آروم رو نوک بینی کای زد.
-بینگ
صدای ریزی از بین لبهاش آزاد کرد و کای چشماشو آروم باز کرد.
کیونگ دوباره کارشو تکرار کرد.
-بینگ
کای انگشتشو به لبهاش رسوند و نرم بوسه زد.
-بونگ

" Dreamy Caress "[Complete]Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin