وقتی چشماشو باز کرد متوجه گونه های تب دارش شد. انگشتاشو بالا برد و رو پوست خیس صورتش کشید و تو کسری از ثانیه همه چیز رو به یاد آورد و بهت زده رو تخت نشست.
سرشو با بی تابی اطرافش چرخوند و با لحنی که مملو از ترس و نگرانی شده بود زمزمه کرد:
-جونگین...جو..جونگیننفس مقطعی کشید و به لیوان آب و قرص آرامبخش روی دراور نگاه کرد.
خیره به لیوان موند و ناخواسته چشماش بارونی شدن.
بزاقشو با درد قورت داد و زبونشو رو لبهای خشک گرفته اش کشید.
اشکهاش بی مهابا پایین چکیدن و قلبش از زخم عمیقی که برداشته بود میسوخت.
همینطور مات و مبهوت به لیوان زل زد.
دیگه هیچ راه فراری نداشت همه چیز تموم شده بود .
-جونگینزمزمه خفه ای کرد و آه بلندی کشید.
" همه چیو فراموش کن اما دوست داشتنمو به یادت داشته باش...همه چیزو از یاد ببر...اما منو به یاد داشته"
چشماشو محکم بست و گریه اش شدت بیشتری گرفت.
-منو...ببخش...نمیتونستم مهره...سوخته زندگیت باشم...متاسفم.
با نفس های نصف و نیمه ایی که وارد ریه هاش میکرد دستشو نزدیک برگه قرص برد و لیوان آب رو گرفت.تو اون موقعیت فقط میخواست بخوابه.
اونقدر بخوابه که تحمل درد کشنده سینه هاش راحت تر باشه.
اما کای ازش خواسته بود اونو به یاد داشته باشه.
لبخند تلخی زد و به آرومی بلند شد.
قبل از اینکه بتونه قدمشو کامل کنه سرش گیج رفت و لیوان آب از دستش پایین افتاد.صدای خرد شدن شیشه تو اتاق پیچید و زنگ عجیبی توی گوشش به صدا در اومد.
بی تعادل رو تخت برگشت و سرشو بین دستاش گرفت.
درد فجیعی مانع باز کردن چشماش شده بود و ناله بلندش فضای اتاقو پر کرد.____________________
آب خنکی به صورتش پاشوند و تو آینه به رنگ پریده اش نگاه کرد.
به خودش قول داده بود گریه نکنه.
باید قوی میموند و از این مرحله عبور میکرد هر چند سخت و دشوار بود اما باید از پسش بر میومد.
همونطور که کیونگ خواسته بود.
باید محکم و استوار میبود.
صورتشو خشک کرد و داخل اتاق برگشت.
بی درنگ لپ تاپشو روشن کرد و کتاب ها و جزوه هاشو روی میز گذاشت.
تمام تحقیقاتشو از سر گرفت.
نمیخواست هیچ نقصی داشته باشه.
سعی کرد اضطراب و دلهره رو از خودش دور کنه.
همه چیزو از اول شروع میکرد.
این خواسته ی کیونگسو بود.
کسی که تمام جهان کای، محو تماشاش بودن.
پس باید به چشمش میومد.
نفس عمیقی کشید و خودکارو بین انگشتاش گرفت._________________
بند حوله اشو بست و از حموم بیرون اومد خمیازه بلندی کشید و جلوی آینه قدی ایستاد.
-سلام
شوک زده تو جاش پرید و سریع عقب برگشت
با دیدن تهیونگ که روی تختش نشسته بود نفس عمیقی کشید و پلک کوتاهی زد.
-اوه
-ترسوندمت؟
ESTÁS LEYENDO
" Dreamy Caress "[Complete]
Romanceفیک کامل شد. •¬کاپل: کایسو | ویکوک •¬ژانر: روتین | انگست | اسمات •¬خلاصه: کیم کای نابغه ای که نیاز به تخلیه استرس و هیجانات زندگیش رو داره ، وارد یه رابطه میشه ... اما خب نه یه رابطه ی عادی! رابطه ی جنسی با پسری به اسم دو کیونگسو! ماجرا از اونجا...