[0.2]

187 52 12
                                    

+بله، بفرمایین داخل.

همونطور که میومدن داخل یکی از پلیسا پرسید: کجاس؟

برگشتم برم تو اتاق که دیدم پشت سرم وایساده، منو کنار زد و درست روبه‌روی پلیسی که این سوالو کرده بود وایساد، به پلیسا نگاه کردم که هنوز با حالت سوالی داشتن به من نگاه میکردن که میگم: منظورتون چیه کجاس؟ همینجاس دیگه درست روبه‌روتون.

یکی از پلیسا نگاهی داخل خونه میچرخونه و به همکارش هم اشاره میزنه تا بره و اتاقارو بگرده، بعد از چند دقیقه که برگشت سرشو تکون داد و گفت: ببخشید پسرجون ولی کسی اینجا نیست بزرگترت کجاس؟

+اولاً که من خودم بزرگسالم و ۱۸سالمه دوماً منظورتون چیه که کسی اینجا نیست؟ یعنی میخواین به من بگین که این موجود گنده با این مدل موی بلند و لباسای مسخره‌ی هالووینی که دقیقاً رو‌به‌روی صورتتون وایساده رو نمی‌تونین ببینین؟

-هی مینی این یکی رو یادت رفت بهشون بگی. همونطور که آمانوک رو از زیرِ شنلش در میاورد با لبخند گفت.

+اوه عالی شد حالا یه تیکه چوب مسخره هم داره، و برای باره اول و آخره که دارم بهت میگم به من نگو مینی. آخر جمله‌مو با دادی که تو صورتش زدم تموم کردم.

-این که فقط یه چوب دستی نیست احمق این آمانوکه و کمکم میکنه کابوسارو توش جمع کنم، بخوام دقیق‌تر بگم در اصل آمانوک کابوسای جمع شده تو دریم‌کچرتو میگیره و بعد من میتونم به وسیله‌ی اون کابوساتو ببرم و بریزمشون توی دهنِ موکامو.

با دهن باز داشتم به چرت و پرتایی که میگفت گوش میکردم، با تموم شدن حرفش به پلیسا نگاه کردم که داشتن با چشمای گرد به من نگاه میکردن.

+شماهام دارین میشنوین که چه چرت و پرتایی داره میگه؟ چرا با خودتون نمیبرینش؟

×ببخشید ولی اینجا کاری از ما برنمیاد و شما هم بهتره که دیگه الکی به پلیس زنگ نزنین و وقت پلیس رو نگیرین.

اون پلیس لعنتی چی داشت میگفت؟ یعنی چی که وقت پلیسو نگیرم؟ با صدای کوبیده شدن در ترسیده تو جام پریدم، چند ثانیه بعد که به خودم اومدم برگشتم تا دنبال اون آواکوی احمق بگردم که با یه بسته‌ی دیگه اسنک روی مبلِ وسط خونه در حالی که پاهاشو دراز کرده بود و روی دسته‌ مبل گذاشته بودشون پیداش کردم سریع به سمتش رفتم و پاهاشو از روی مبل پایین انداختم و با نگاه تهدید آمیزی رو بهش گفتم: تو اونارو جای پلیسا فرستادی خونم؟

همونجوریکه میخورد بهم نگاه کرد و گفت: چی؟

+گفتم تو اون آشغالارو جای پلیسا فرستادی خونم، آره؟ آخه مگه میشه آدم به این گندگی رو ندید. همه‌ی حرفامو با داد توی صورتش زدم.

DreamcatcherWhere stories live. Discover now