[2.6]

130 33 28
                                    

دروازه باز بود و من تو دو قدمیش بودم فاصله‌ام با یونگی زیاد بود پس میتونستم خیلی راحت فرار کنم.

÷مویرا.....اون یه دورغگوعه........و منم قرار نیست بزارم که جیمینو با خودت ببری، اگه لازم باشه کاری میکنم به سرنوشت کیهیون دچار بشی تا برادرم نجات پیدا کنه.

-تو نمیتونی منو بکشی پس الکی منو تهدید نکن.

کیهیون ۱۳ سال پیش مرد و این یعنی وقتی که کیهیونو کشته فقط یه پسر بچه‌ی ۱۲ ساله بوده و الآن یه مرد بالغ ۲۵ ساله‌اس و صد در صد راحت‌تر از قبل میتونه یه آواکو رو بکشه ولی برای کشتن یه آواکو به یه آمانوک (همون چوب دستی‌شون) نیاز بود که تنها آمانوک توی اتاقم دست تهیونگ بود و همین باعث میشد تا کمی جرعت پیدا کنه.

÷اینقدر مطمئن حرف نزن آواکو....‌‌و از برادرمَم دور بمون وگرنه خودتو دنیاتو نابود میکنم.

-منو نخندون یونگی من میدونم جیمین برادره واقعیت نیست و خانواده‌ات اونو به فرزند خوندگی گرفتن اونم فقط بخاطر اصرارهای عجیب و یکدفعه‌ای تو برای داشتن یه برادر کوچیک‌تر در حالی که میدونستی مادرت بعد از تو دیگه نمیتونه بچه‌ای به دنیا بیاره. میدونم که تو اونو به دستور مویرا پیدا کردی و آوردی پیش خودت تا ازش محافظت کنی و در روز موعود اونو به مویرا تحویل بدی. و میدونم که اون جایگزینه توعه و اینم میدونم که تو همه‌ی اینارو میدونی و الآن نمیدونم چرا بازیت گرفته و داری منو تهدید میکنی.

با هر جمله‌ای که میگفتم صدام بالاتر میرفت و حس میکردم که یونگی هر لحظه بیشتر از قبل داره عصبانی میشه و من بی‌توجه به اون و حضور جیمین توی خونه داد میزدم حتی به ذهنمم نمیرسید که ممکنه جیمین صدامونو بشنوه.

÷خفه‌شو خفه‌شو خفه‌شو.

-چرا؟ چون یادت میارم که تو از مویرا و ما هم پست‌تری؟ چون دارم یادت میارم که تو مسئول وضعیت الآن جیمینی؟ چون دارم یادت میارم این خوده تو بودی که جیمینو پیدا کردی و دو دستی تقدیم مویرا کردی؟ برعکس تو که وجودت توسط مویرا به راحتی حس میشد و می‌تونست پیدات کنه جیمین حس نمیشد، جیمین یه انرژی ضعیف برای مویرا بود که فقط خبر از تولدش میداد و نمیتونست بفهمه دقیقا کجاست ولی تو گشتی و پیداش کردی چون تو هم اون انرژی ضعیفو حس میکردی با این تفاوت که مویرا نمیتونست دره‌ی تاریکی رو یه مدت طولانی ترک کنه و دنبال جیمین بگرده ولی تو میتونستی، تو جیمینو از بوسان پیدا کردی و آوردی پیش خودت. مین یونگی تو خودت این سرنوشتو به جیمین دادی.

÷من.....من فقط ۱۲ سالم بود.

تو چشمای یونگی اشک حلقه زده بود، دستاش میلرزید و ضربان قلبش هر لحظه بالا و بالاتر میرفت. آره اون مقصر بود اون این بلارو سر جیمینش آورده بود اگه فقط کیهیون نمرده بود، اگه...

DreamcatcherWhere stories live. Discover now