[3.3]

89 24 13
                                    

÷حالت چطوره آواکو؟

همونجور که با یه نیشخند نگاهش میکردم به سمتش رفتم که با حرکتم اخماش بیشتر و بیشتر توی هم میرفت ولی از جاش تکون نمیخورد حتی یه قدمم عقب نرفت. آمانوکو بالا آوردم که نگاهش به اون سمت افتاد و بهش خیره شد، چند قدم باقی‌مونده بهشو سریع طی کردم و وقتی بهش رسیدم آمانوکو بالا بردم و دقیقاً چند میلیمتری شَقیقَش نگه داشتم و به چشماش زل زدم که با چشمای درشت و همیشه طلبکارش بهم نگاه میکرد. تو اون چشما نه خبری از بهت بود و نه ترس اون میدونست کار من نیست اون میدونست من توان کشتنش رو ندارم. آروم دستمو از خودش دور کرد و به سمت پنجره قدم برداشت که با حرفم سرجاش متوقف شد‌.

÷تو میدونی؟

*که چی؟

÷تو میدونی من نکشتمش تو میدونی عاقبت جیمین چی میشه تو میدونی کیهیون برای نجات من مرد ولی باز گذاشتی اون آواکو ببرتش و اونو قربانیه اشتباه مویرا کنه وارد مسئله‌ای کردینش که هیچ ربطی بهش نداره، تو یه عوضی به تمام معنایی کوک.

سمتش رفتم و روبه‌روش قرار گرفتم و عصبی شروع کردم به داد زدن تو صورتش با هر کلمه‌ای که به زبون میاوردم اشک توی چشمام حلقه میزد و دیدمو تار میکرد ولی اون با نگاهی خالی از هر احساسی بهم خیره بود. بعد از تموم شدن حرفام نگاهشو به پایین دوخت و با صدایی غمگین که تا حالا ازش نشنیده بودم شروع به توجیه خودش کرد.

*من عوضی نیستم یونگی فقط نمیخوام یه دوست دیگمو از دست بدم تهیونگ تنها آواکوی باقی مونده از نوع خودشه اگه اونم از دست بدیم دیگه هیچ انسانی نمیتونه وارده دره بشه.

÷واقعا کوک؟ داری جدی باهام حرف میزنی؟ جون برادر من در ازای جون دوست تو و مویرا و کل نسل آواکوها؟ کیهیون اون زمان گفت آخرین نفر از نوع خودشه و خودشو کشت تا نه من نه انسان دیگه‌ای دوباره پاش به دره‌ی تاریکی باز نشه ولی چی شد؟ تهیونگ اومد، دقیقا با همون قدرتا منم قرار بود اولین و آخرین در نوع خودم باشم ولی جیمین اومد پس هیچ آخرینی برای دنیای تو وجود نداره همیشه یه میانبری هست.

*نیست، همیشه نیست چرا فکر میکنی همه‌ چیزو راجبه دره‌ی تاریکی و ما میدونی؟ هان؟ اگه جیمین نجاتمون نده و مثل تو فرار کنه نه تنها دنیای من دنیای تو هم از بین میره موکامو دیگه دنبال کابوساتون نیست اون گوشت و روحتونو میخواد میفهمی؟ آزاد بشه هممون نابودیم.

به نوبت سر همدیگه داد میزدیم و توجهی هم به اطراف نداشتیم جین هیونگ و نامجونو کلا یادمون رفته بود که یه دفعه دوتا دست منو کوک رو از همدیگه جدا کرد.

×چه خبرتونه شما دوتا؟ میشه خفه‌شید؟ ما همسایه داریم و الآنم از نیمه شب گذشته.

٪واقعاً الآن اون همسایه‌های کوفتی برات مهمن جین؟ نمیبینی یه مرد گنده یه دفعه وسط اتاقمون ظاهر شده؟

DreamcatcherWhere stories live. Discover now