تقریبا دو ساعتی میشه که رو این صندلی کوفتی نشستم و واقعا دیگه نمیتونم باسنمو حس کنم.
-هی جانگکوک...کوک.....کوکی... با تواما جواب بده خوابیدی؟ بیا بازم کن خسته شدم.......جانگکوکی؟
این جواب ندادنش داشت میرفت رو مخم خواستم دوباره صداش کنم که صدای جیهوپ اومد.
*الآن خودم بازت میکنم ولی جرعت داری برگرد پیش اون برگزیده برای یه مدت اینجا میمونی تا یونگی فکر کنه کلا گذاشتی رفتی.
همینطور که حرف میزد طنابای دورمو باز میکرد که با تموم شدن کارش سریع بلند شدم و عقب رفتم و ازش سوال کردم.
"کجا رفتی هیونگ؟
باشنیدن صدای جانگکوک برمیگردم سمت تخت که میبینم نشسته رو تخت هیچ اثری از اینکه قبلا خواب بوده تو ظاهرش وجود نداشت.
-توعه عوضی بیدار بودی و جواب منو نمیدادی؟ به حسابت میرسم.
هنوز جملهمو تموم نکرده بودم و سمتش خیز برمیدارم میدوم سمتش که اون سریع تر از من شروع میکنه به دویدن.
"تهیونگاه میدونی که هر کاریم کنی به گرد پام نمیرسی پس تلاش الکی نکن.
همهی آواکوها یه سری قدرت دارن که بین هممون مشترکه ولی یه سری قدرتا هم هست که فقط مخصوص همون آواکو هست مثلا جانگکوک سرعت خیلی بالایی توی جابهجایی در زمان و مکان رو داره که همین باعث شده به جز آواکوی جین بودن محافظ لبهی دره تاریکی هم باشه که اگر موکامو خواست از لبه بالا بیاد یا مثل امروز که جیمین نزدیک دره داشت میشد خودشو برسونه و از لبه محافظت کنه تا بقیه خودشونو برسونن.
-آره حق با توعه خب پس.......منم میرم اتاق خودم تا استراحت کنم.
همینجور که راهمو سمت در اتاق جانگکوک کج کرده بودم تا از در برم بیرون حرفمو میزدم که جیهوپ جلومو گرفت.
*کجا داری میری؟ بشین سرجات تا سه روز از جلوی چشمام تکون نمیخوری.
-هیونگ واقعا دیگه دارم خسته میشم نه حرف میزنی نه چیزی فقط بهم دستور میدی، اگر قراره اینجا بودنم هیچ فایدهای نداشته باشه و نتونم چیزی بفهمم که باهاش بتونم از جیمین محافظت کنم پس ترجیح میدم برم.
چون عصبی بودم همهی حرفامو با داد زدم کلافه بودم از اینکه هیونگ یه چیزایی میدونه ولی به زبون نمیاره اگه نمیخواد بگه پس میرم و خودم شخصا از مویرا میپرسم.
دوباره یه قدم دیگه سمت در برداشتم که مچ دستمو گرفت محکم دستمو از دستش کشیدم بیرون که دوباره دستمو گرفت.
*بهت گفتم جایی نمیری تهیونگ.
-پیش جیمین نمیرم دارم میرم لبه تا خودم از مویرا داستانو بشنوم، من آواکوی جیمینم پس مجبوره همه چیزو بهم بگه اگه برگزیدهشو زنده میخواد.
YOU ARE READING
Dreamcatcher
Fanfiction-تو دیگه کی هستی؟ +شاید دریم کچر. -مسخره نشو، دریم کچر دیگه چه کوفتیه؟ +همونیه که بالای سرته. -الآن داری جدی حرف میزنی؟ +چی باعث شده که فکر کنی دارم باهات شوخی میکنم؟ -شاید اینکه میگی تو دریم کچری. +تو که فکر نمیکنی همه کابوساتو یه دایره مسخره که با...