چهار ساعتی بود که جیمین به بهونهی تمریناش رفته بود تو اتاق و بیرون نیومده بود ساعت دیگه نزدیکای هشت بود بلند میشم تا یه کم میگو سرخ کرده با برنج درست کنم برنج رو میزارم تا خودش بپزه و شروع میکنم به پاک کردن میگوها کارم یه ربعی طول کشید میگوها رو با چند مدل سبزی و سس و ادویه میریزم تو ماهیتابه و شروع میکنم به پختن غذا، تو فکر بودم که صدای زنگ در اومد فکر کنم نامجونه اومدم برم درشو باز کنم که صدای داد جیمین اومد.
+هیونگ من باز میکنم.
بعدم صدای پاهاش و دویدنش سمت در بود که تو گوشم پیچید و چند ثانیه بعدش صدای نامجون و جیمین که به آشپزخونه نزدیک میشدن.
+سلام هیونگ خوبی؟ سر کار خسته شدی ساکارو بده خودم میذارم تو اتاق، جین هیونگ نامجونی هیونگ اومده.
٪سلام جینی حالت چطوره؟
از پشت بغلم کرد و روی موهامو بوسید لبخندی رو لبام نشوندم و برگشتم سمتش.
=خوبم نامجوناه بشین خستگی از قیافهات میباره بیا بشین رو صندلی......نه نه نشین برو اول دستاتو بشور بعد بیا بشین شامم آماده میشه یه کم دیگه.
٪باشه جین باشه عزیزم یه کم نفس بکش چجوری یه نفس این همه حرف میزنی.
با خنده حرفاشو زد اومد بره بیرون از آشپزخونه که جیمین با یه لبخند بزرگ رو لباش اومد تو آشپزخونه اونم بقل کرد انداخت رو کولش که صدای جیمین درومد و منو به خنده انداخت.
+هیونگ ولم کن مگه من کیسه برنجم اینجوری منو میندازی رو کولت آخه بذارم پایین.
٪بیا بریم دستاتو بشور وگرنه جین میخواد سر تو هم غر بزنه پس بخاطر اینکه دارم نجاتت میدم ازم تشکر کن بچه.
با خنده سمت گاز برگشتم و یه ذره دیگه غذا رو تفت دادم و زیرشو خاموش کردم و ریختم تو ظرف و گذاشتم سر میز و دوتا سوجو برای خودم و نامجون و یه نوشابه برای جیمین روی میز میذارم و تا بیان یه کم برنج برای سه نفرمون تو کاسه میریزم.
+هیونگ من خیلی گشنمه.
=نامجوناه اگه میخوای بهت غذا برسه زودتر شروع کن چون باورت نمیشه اگه بهت بگم امروز ظهر چی دیدم.
نامجون خندید و آروم پشت جیمین زد که لپاش از خجالت سرخ شده بود و سرشو پایین انداخته بود.
٪جین اینقدر موچیمو اذیت نکن.
با حرف نامجون هر سهمون خندیدیم و شروع به خوردن کردیم جیمین با اینکه گفته بود خیلی گشنهاس ولی فقط با غذاش بازی میکرد اومدم حرف بزنم که خودش زودتر به حرف اومد.
+هیونگ میشه من برم تو حیاط پشتی با بلکی غذا بخورم؟ دو روزه نیومده پیشم همش ازم فرار میکنه خواهش میکنم.
YOU ARE READING
Dreamcatcher
Fanfiction-تو دیگه کی هستی؟ +شاید دریم کچر. -مسخره نشو، دریم کچر دیگه چه کوفتیه؟ +همونیه که بالای سرته. -الآن داری جدی حرف میزنی؟ +چی باعث شده که فکر کنی دارم باهات شوخی میکنم؟ -شاید اینکه میگی تو دریم کچری. +تو که فکر نمیکنی همه کابوساتو یه دایره مسخره که با...