[3.0]

68 21 4
                                    

چند دقیقه بعد از رفتن مویرا صدای پایی رو شنید که داره بهش نزدیک میشه. صدا برای پای یه بچه بودن زیادی سنگین بود پس مویرا نبود و برای تهیونگ بودن زیادی قوی اون هیچوقت با این قدرت قدم هاشو برنمیداشت. حالا که تهیونگ نبود اون هم علاقه‌ای به کنجکاوی نداشت پس چشماشو بسته نگه داشت.

"میدونم بیداری جوجه پس خودتو به خواب نزن.

با شنیدن صدای جانگکوک ازجاش بلند شد و خودشو محکم تو بغلش انداخت و بی وقفه گریه کرد. جانگکوک شکه شد ولی بعد محکم اونو بغل کرد و سعی کرد تا اون جوجه‌ی لرزون توی بغلشو آروم کنه‌.

"هیششششش آروم باش چیزی نیست همه چی درست میشه، تهیونگ کجاست؟ کجا رفته؟ چرا تنهات گذاشته؟

+مو......مویرا

"مویرا چی؟

+اون...... پرتش کرد......خورد.....به دیوار.....همه جا خونی بود......سرش خونی بود.......گفت جمجمه و......جمجمه و ستون فقراتش شکسته......اون خیلی بدجنسه.......میخواد..... میخواد با هیونگامم.......همینکارو کنه.......من نمیخوام اینجا باشم.....میخوام برم خونه.....لطفا.

"باشه....باشه آروم باش فردا تهیونگ میاد باهاش حرف میزنیم باشه؟ اون حالش خوبه، کسی هم با هیونگات کاری نداره مطمئن باش حالشون خوبه.

+دروغگو.

گفت و خودشو بیشتر توی بغل جونگکوک ول کرد و چشماشو بست تا کمی از سردردی که به سراغش اومده کم کنه.

"ببخشید؟چرا؟

بعد از حرف جیمین با تعجب ازش پرسید و کمی سرشو از تودش فاصله داد تا به چشماش نگاه کنه ولی با همون چشمای بسته جوابشو داد.

+چون اون داره درد میکشه ولی تو میگی خوبه.

"آره میکشه ولی اونقدری زیاد نیست که نتونه تحملش کنه.

جیمین بیشتر سرشو به سینه‌ی جانگکوک مالید که بخاطر باز بود زیادی یقه‌ی لباسش و برهنه بودن قفسه‌ی سینه‌اش موهای جیمین که شلخته روی سینه‌اش نشسته بود باعث قلقلکش شد و خنده‌اش گرفت.

"جیمیناه جات راحته؟

+اوهوممممم.

با اوهوم جیمین، جونگکوک تکخنده‌ای کرد و دستشو بین موهای نرمش فرو کرد و شروع به نوازش کرد. اون جوجه واقعا تو دل برو بود و به تهیونگ حق میداد که عاشقش بشه اون بچه ناخواسته خودشو تو دل جانگکوکم جا کرده بود و این موضوع داشت شرایطو براش سخت میکرد.

همونطور که جیمین تو بغلش بود روی تخت دراز کشید و محکمتر بغلش کرد که صدای اعتراض جیمین دراومد که خندید و با گازی که یه دفعه‌ای از سینه‌اش گرفته شد دادی از درد کشید و متعجب دستاشو از دور جیمین شل کرد که جیمین با چشمای شیطون که خباثت ازش مشخص بود بهش نگاه کرد.

DreamcatcherWhere stories live. Discover now