ᴡᴀᴛᴇʀꜰᴀʟʟ

9.8K 1.6K 1.2K
                                    

D's POV :

(متن چک نشده اینجوی )

ᴡᴀᴛᴇʀꜰᴀʟʟ

* باورم نمیشه... باورم نمیشه ما به ججو اومدیم و من چی داااارم؟

جیمین با عصبانیت داد زد و بعد از چند ثانیه سکوت با همون تن صدا ادامه داد :

* یک کوله پشتی فاکی که توش دو دست لباس و مسواکمه!

تهیونگ لبش رو گاز گرفت تا نخنده و سرش رو در جهت خلاف دید جیمین چرخوند اما لرزش شونه هاش پسر مو بلوند رو در جریان همه چیز میزاشت!...

جیمین نمیخواست قبول کنه اما داشت از خنده بامزه تهیونگ خنده اش می‌گرفت و لبخندی روی لب هاش شکل گرفت اما به ثانیه نرسید که اون لبخند با خاموش شدن یهویی ماشین از بین رفت!...

هوبی با تعجب عینکش رو از چشمش برداشت و با ناباوری زمزمه کرد :

" رد چری؟!!

جیمین با شنیدن اسم احمقانه ای که هوسوک برای ماشینش انتخاب کرده بود برای بار دیگه ای توی صندلی عقب مچاله شد و تصمیم گرفت این دفعه به موهاش رحم کنه!...

هوسوک با اخم هایی در هم از ماشین پیاده شد تا دنبال مشکلش بگرده و تهیونگ...

خب تهیونگ از اون دسته افرادی بود که تا وقتی جاش راحت باشه نسبت به همه چیز بی اهمیته پس یکی از کتاب هاش رو روی صورتش گذاشت و سعی کرد بخوابه...

هوسوک زمانی که پیاده شد با دقت به پسر ها خیره شد و وقتی متوجه شد هیچکدوم متوجهش نیستن تلفنش رو از جیبش خارج کرد و در حالی که لبخند مرموزی به لب داشت با شخصی تماس گرفت...

" چخبرا ؟

زمزمه کرد و به صندوق عقب تکیه داد...

" ماشین خراب شده ولی فقط نیم ساعت با ججو فاصله داریم...

با شنیدن حرف شخص پشت خط کمی متعجب شد...

" چرا اون زمان؟ اوکی مهم نیست فکر کنم بهتر هم باشه...

شخص پشت خط چیزی گفت که باعث شد پسر مو شکلاتی گازی از لب پایینش بگیره و لبخند بزنه...

" میبینمت مینتی ( نعنایی)...

بعد از اون تماس با یک مکانیک تماس گرفت و بلافاصله بعد از اون با راننده اش توی جزیره صحبت کرد تا دنبالشون بیاد...
.
.
.
.
.
.
.

جیمین توی تمام طول مسیر باقی مونده غر زد اما این زیاد برای هوسوکی که خوابش برده بود فرقی نداشت و تهیونگ میتونست ببینه راننده هرازگاهی فرمون رو بین دست هاش فشار میده و رگ پیشونیش بیرون میزنه و همین باعث می‌شد زیر زیرکی بخنده...

  𝐃é𝐣à 𝐯𝐮  | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕Where stories live. Discover now