ꜱᴜɴꜱᴇᴛ ʀᴜᴍD's POV :
( بله همون که هم من میدونم هم شما)
بعد از اینکه جوابی از تهیونگ دریافت نکرد تصمیم گرفت این دفعه رو بیخیال دوستش بشه و تنهایی به کلابی که همیشه دوتایی به اونجا میرفتند بره...
وقتی هیچ جایی برای پارک کردن پیدا نکرد ماشین رو کمی با فاصله از کلاب متوقف کرد و در حالی که کت چرمش رو از صندلی عقب برمیداشت برای بار دیگه به گوشیش نگاهی انداخت...
به تهیونگ : چرا جواب نمیدی!
همچنان پیامش بی جواب مونده بود...
آهی کشید و کت رو اهسته به تن کرد و به سمت در بزرگ کلاب قدم برداشت...
صدای پاشنه کفش هاش روی سنگفرش ها و صدای همهمه ادم هایی که جلوی در کلاب ایستاده بودند در هم امیخته شده بود...
قدم هاش رو بلند و با اعتماد بنفس برمیداشت و بسادگی از بین ادم های بیرون کلاب رد شد و هیچ اهمیتی به نگاه های خیره نداد...
به محض ورود با شنیدن اهنگ مورد علاقه خودش بیخیال فکر کردن به اتفاقات روزی که گذشته بود شد و سعی کرد از شبش لذت ببره...
بارمن با دیدنش با خوشحالی دست تکون داد و جیمین لبخند کمرنگی زد و به سمتش رفت...
* اوه جیمین!
+ چطوری پسر؟
جیمین در حالی که کمی روی کانتر خم میشد تا با بارمن دست بده گفت و خندید...
* مثل همیشه عالیم... تهیونگ کجاست؟
ووبین پرسید و همزمان مشغول اماده کردن نوشیدنی برای جیمین شد و جیمین هم روی یکی از صندلی ها نشست و همزمان که به کارهای بارمن نگاه میکرد تکه لیمویی برداشت و توی دهنش گذاشت...
+ راستش از ظهر خبری ازش ندارم وگرنه همراه هم میومدیم...
با صدای رسایی گفت و چهره اش از طعم ترش لیمو در هم شد...
* خوشحال میشدم اون رو هم ببینم به هر حال... خوش بگزره!
ووبین گفت و لیوان نوشیدنی رو سمت جیمین سر داد و جیمین موفق شد قبل از افتادن لیوان بگیرتش!...
همزمان که خودش رو با ریتم اهنگ ریمیکس شده تکون میداد لیوان رو به لب های پف دارش نزدیک کرد و مقداری از نوشیدنی ابی رنگ رو نوشید...
این نوشیدنی، نوشیدنی مورد علاقه پسر بود و معتقد بود تنها کسی میتونه به بهترین شکل درستش کنه همون بارمنیه که ووبین خطاب شده بود...
سکس این دِ درایو وِی (sex in the driveway) تقریبا طعمی شبیه نوشیدنی سکس عان دِ بیچ ( sex on the beach) داشت و حتی طرز تهیه هر دو نسبتا مشابه هم بود با این تفاوت که این نوشیدنی رنگ جذاب ابی رو به خودش داشت و طعمی کمی شیرین تر همراه خودش داشت...
ESTÁS LEYENDO
𝐃é𝐣à 𝐯𝐮 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕
Fanfic[در حال آپ] دژاوو حالتی از ذهن است که در آن فرد پس از دیدن صحنهای احساس میکند آن صحنه را قبلاً دیدهاست و در گذشته با آن مواجه شده است. و این همون جریان زندگی بود! آدم درست رو در زمان درست جلوی روت قرار میداد!... و لحظه آخری که تهیونگ داشت از...