part 19

816 112 202
                                    

Harry

چشمامو باز کردم و ی جفت تیله ی عسلیه خمار ک توی اون تاریکی برق میزدو دیدم
+زین؟
متعجب اسمشو صدا کردم

_هری کمکم کن
با بغض زمزمه کرد و بهم نزدیک تر شد

دستمو بردم جلو و گذاشتم رو صورتش
+چجوری باید کمکت کنم؟
جوابمو نداد و دستشو برد سمت شلوارش، کمربندشو باز کرد و درش اورد، انتهای کمربندو دور دستش پیچید
همونطوری ب دستش خیره بودم ک ببینم چیکار میخواد بکنه،خیلی ناگهانی دستشو اورد بالا  وبا قسمت سگکش کوبید تو صورتم

+نههههه
با صدای داد خودم از خواب پریدم و نشستم تو جام دستمو اوردم بالا و گذاشتم رو صورتم
قلبم تند تند میزد، چند ثانیه تو همون حالت موندم و بعدش ی نفس عمیق کشیدم

+این دیگه چ خواب سمی بود ک دیدم

ی نگاه ب ساعت انداختم تقریبا دو ساعت تا برم مدرسه وقت داشتم
دوباره تو جام دراز کشیدم و ب دیوار رو ب روم خیره شدم
هرچی فکر کردم ربط اول و اخر خوابمو بهم نفهمیدم

نیم ساعت تو جام از این پهلو ب اون پهلو شدم و فکر کردم، سعی کردم بخوابم تا ی ساعت دیگه اش بیدار شم، اما خوابم نبرد بلند شدم و از کمد حوله برداشتم و رفتم حموم
بعد از اینکه اومدم بیرونو لباسامو پوشیدم بدون اینکه موهامو خشک کنم رفتم از اتاقم بیرون

همون لحظه زینم از اتاقش اومد بیرون کوتاه بهش نگاه کردم، همون لباسای دیروز تنش بود

داشتم میرفتم سمت پله ها ک صداشو شنیدم
_قبلا سلام میکردی

برگشتم سمتش
+خب گیریم ک سلام
نیشمو باز کردم
+ کجا تشریف میبری این وقت صبح؟ اهان فهمیدم منو میخوای برسونی ن؟

سرشو ب نشونه منفی تکون داد
_بهت خوش گذشته مثل اینکه

+اره خیلی اصلا تو پوست خودم نمیگنجم
چپ چپ نگاش کردم
+دوبار بردی دیگه چرا جو میدی اونم تازه خودت اصرار کردی

اومد نزدیکم دستشو برد سمت موهام و یکی از فرامو گرفت
_چرا موهاتو خشک نکردی سرما میخوری

+چیه نگرانمی؟
ادای خودشو دراوردم با همون لحن و باهمون نگاه مخصوص خودش

وقتی نگاه پوکرشو دیدم خندیدم، دستمو اوردم بالا و بای بای کردم باهاش

+حوصله ندارم، خودشون خشک میشن، فعلا بای بای

_صبر کن
وایستادم و برگشتم سمتش ، اومد جلو و مچ دستمو گرفت و برد سمت اتاقش
+زین چیکار میکنی دیرم  میشه باید برم

ب حرفم توجهی نشون نداد و نشوندم لبه ی تخت
خودش رفت و چند ثانیه بعد با سشوار برگشت

سشوارو زد ب پریز کنار تختش و خودشم اومد وایساد بین پاهام
+میخوای موهامو خشک کنی؟ دیدی نگرانمی
با شیطنت گفتمو بهش نگاه کردم

when our eyes met[Zarry]Where stories live. Discover now