28.

1.2K 261 166
                                    

سلام قشنگا🦋
امیدوارم که حالتون خوب باشه.
این پارت خیلی سوییت و طولانیه🤧
پس ووت و کامنت یادتون نره💜

جدیدا حال لویی خیلی خوب بود.
اون دقیقا نمیدونست که چرا اما‌‌ فکر کرد که شاید باید واقعا با هری یه کاری کنه،این تنها چیزی بود که زندگیش رو تغییر میداد.

چهارشنبه وقتی که رفت تا تمرین بکنه،اون حتی نرقصید‌.اون تمام وقتش رو صرف حرف زدن با هری درمورد چیزای مختلف کرد.

وقتی به خونه اومد،نایل خیلی ناراحت بود چون اون همونطور داشت به کارش ادامه میداد.

لویی خیلی اهمیت نمیداد.
اون جدیدا کسی رو ندیده نبود پس، بودن کنار هری خوبه و ارزش صحبت کردن رو داره.

لویی فکر کرد که شاید بعد از این چهارشنبه،دفعه بعد که برای تمرین رفت،از هری بخواد که یه کاری بیرون از کلاب انجام بدن.

قرار نبود اتفاق خاصی بیافته اما شاید اونا بتونن برن یه نوشیدنی ای بخورن یا یه کار دیگه انجام بدن.
اون حتی میتونست لیام ،زین و نایل رو هم دعوت بکنه که بیان چون‌‌ اینجوری‌ موضوع شخصی نمیشه.تمام اینها برای دفعه ی بعده.

این قسمتی از برنامه تمرین هفتگیش بود.اون کاملا مطمئن بود بود که هری هم اینو میدونه پس خوشبختانه هری اون روزها تو کلاب بود.

متاسفانه،امروز واقعا هوا سرد بود.لویی واقعا با هوای سرد مشکلی نداشت.اون ترجیح میداد که سردش بشه تا اینکه گرمش بشه اما هنوز احساس ناخوشایندی داشت.همچنین بیرون خیلی تاریک بود و این براش بدترین چیز بود چون هرگز حس انجام کاری رو تو این روزها اینجوری نداشت.

اوه خب،سرو کله زدن با هوای سرد برای چند لحظه ارزشش رو داره وقتی که بعدش‌ بره و هری رو ببینه.
وقتی اون به کلاب رسید،از ماشنیش پیاده شد و به سمت درب رفت.

اونجا میتونست زود گرم بشه.
اون دستاشو روی بازوهاش گذاشت تا گرم بشه و بعد آستین سویشرتش رو‌ روی گونه اش گذاشت و همونجوری نگه داشت.

"بیرون هوا سرده؟!" هری‌ پرسید همونطور که از‌ دفترش بیرون اومد.

"آره،خیلی‌ سرده."

"اوه،باید سردتر شده باشه چون‌اونقدراهم بد نبود وقتی که من اومدم."

"آره خب دیگه اصلا هوا گرم نیست."
لویی روی صندلی بار نشست و کیفش رو کنار گذاشت.
اون زیپ کیفش رو باز کرد و سویشرت هری رو بهش پس داد.

"بیا،مرسی که بهم اجازه دادی ازش استفاده کنم.اوه.و برات شستمش."

هری سویشرت رو گرفت و تو دستش اونو بهم پیچید.

"مرسی."

"آره. خب این خیلی برات مهم نیست اما نمیتونم شنبه بیام چون واقعا باید درس بخونم." لویی با اخم گفت.
متنفر بود از اینکه نمیتونست بیاد اما اون تو چندتا از درساش افت کرده و ضعیف شده و باید بهتر شروع بکنه.

LURE ✦L.S✦Where stories live. Discover now