سلام مهربونا💚
ووت و کامنت یادتون نره.
" بریم بچه ها،نباید دیر کنیم،"
لویی سر نوآ و نایل که حتی هنوز آماده نشده بودن داد کشید.
همشون تصمیم گرفتن که تو خونه ی نوآ آماده بشن و لویی فکر کرد که فقط یکم طول میکشه اما بیست دقیقه گذشته و اونا نشسته بودن و چت میکردن و احتمالا در ملاقات هری تو بار دیر میکردن.
"گایز،گوش میدید؟" لویی پرسید.
"لویی،آرامش خودتو حفظ کن.ما وقت داریم.ده نشده." نوآ گفت.
"تقریبا ساعت نه و نیمه و تا بار ده دقیقه طول میکشه."
"خیلی خب،کامان،" نوآ به نایل که با اکراه بلند شد و رفت تا آماده بشه گفت.
اونا چندتا نوشیدنی نوشیدن،چون خیلی ارزون تر از اونی بود که فقط از مغازه آبجو بخری تا اینکه پول برای نوشیدنی های تو بار زیاد خرج کنی.
لویی تصمیم گرفت که یه نوشیدنی معمولی بنوشه چون هیچ کدوم از اونا حاضر نبودن که رانندگی کنن.
تا اون زمان همگی آماده شدن.
تقریبا نزدیک ده بود پس هر سه تاشون سوار شدن و ده دقیقه رانندگی کردن تا به اونجا برسن.
وقتی که به بار رسیدن لویی فکر کرد که شاید بهتر باشه به هری پیام بده و بهش بگه،پس اینجوری میتونستن همدیگه رو پیدا کنن.
لویی: هی ما همین الان اومدیم اینجا،ما تو قسمت بار هستیم.
بعد از چند دقیقه گوشی لویی از طرف هری زنگ خورد.
هری: باشه پنج دقیقه ی دیگه میام اونجا.
لویی یکم مضطرب شد چون این اولین باری بود که اونا بجز کلاب، بیرون میرفتن و دوم اینکه اون همچنین یه جورایی مضطرب بود که هری از دوستاش خوشش نیاد یا برعکس.
اون واقعا نباید درمورد نوآ خیلی نگران میشد و نایل تقریبا با همگی خوب بود.
پس احتمالا مشکلی پیش نمی اومد.
بعد از گذشت چند دقیقه لویی به اطرافش نگاه کرد که بتونه هری رو پیدا بکنه.
جاشو ترک نکرد چون اون بهش گفت که اونجا بمونه اما جاهارو نگاه کرد که بتونه ببینش.
خیلی شلوغ بود تا بتونه اونو پیدا کنه،پس لویی فقط منتظر موند.
خیلی طول نکشید وقتی که لویی بالاخره اونو دید که میومد سمتشون.
لباس هری مثل هرکس دیگه ای بود.
نیمه فانتزی بود ولی هنوز غیر رسمی بود.
اون یه شلوار جین مشکی پوشیده بود که لویی اونو چند بار دیده بود.
پیراهن دکمه ای به رنگ آبی روشن که تا نصفه دکمه هاش باز بودن ، و اینطوری گردنبند صلیب نقره اش بهتر دیده میشد. ( به بهترین نحو به نمایش گذاشته بود.)
آستین هاشو تا آرنجش جمع کرده بود که خیلی دیدن تتوهاش رو آسون تر بکنه.
حالا به خاطر چندتا دلیل برای لویی ده برابر جذاب تر بنظر میرسید.
VOCÊ ESTÁ LENDO
LURE ✦L.S✦
Fanfic|Persian Translation| Completed ✓ هری استایلز مدیر یه استریپ کلاب خیلی مشهوری به اسم لور هست و به یه استریپر جدید نیاز داره. وقتی یه پسر فوق العاده ای که موهای قهوه ای رنگ داره رو تو یه مغازه میبینه و میشنوه که به پول نیاز داره و خیلی سریع باید جو...
